اردشير

بر تخت نشستن اردشیر و اندرز کردن بر سرداران ایران

چو بنشست بر گاه شاه اردشیر

بیاراست آن تخت شاپور پیر

کمر بست و ایرانیان را بخواند

بر پایه تخت زرّین نشاند

چنین گفت کز دور چرخ بلند

نخواهم که باشد کسى را گزند

جهان گر شود رام با کام من

به بینند تیزى و آرام من‏

ور ایدونک با ما نسازد جهان

بسازیم ما با جهان جهان‏

برادر جهان ویژه ما را سپرد

ازیرا که فرزند او بود خرد

فرستم روان ورا آفرین

که از بد سگالان بشست او زمین‏

چو بنشست بر گاه شاه اردشیر

بیاراست آن تخت شاپور پیر

کمر بست و ایرانیان را بخواند

بر پایه تخت زرّین نشاند

چنین گفت کز دور چرخ بلند

نخواهم که باشد کسى را گزند

جهان گر شود رام با کام من

به بینند تیزى و آرام من‏

ور ایدونک با ما نسازد جهان

بسازیم ما با جهان جهان‏

برادر جهان ویژه ما را سپرد

ازیرا که فرزند او بود خرد

فرستم روان ورا آفرین

که از بد سگالان بشست او زمین‏

چو شاپور شاپور گردد بلند

شود نزد او گاه و تاج ارجمند

سپارم بدو گاه و تاج و سپاه

که پیمان چنین کرد شاپور شاه‏

من این تخت را پایکار وى‏ام

همان از پدر یادگار وى‏ام‏

شما یک سره داد یاد آورید

بکوشید و آیین و داد آورید

چنان دان که خوردیم و بر ما گذشت

چو مُردى همه رنج ما باد گشت‏

چو ده سال گیتى همى داشت راست

بخورد و ببخشید چیزى که خواست‏

نجست از کسى باژ و ساو و خراج

همى رایگان داشت آن گاه و تاج‏

مر او را نکوکار زان خواندند

که هر کس تن آسان ازو ماندند

چو شاپور گشت از در تاج و گاه

مر او را سپرد آن خجسته کلاه‏

نگشت آن دلاور ز پیمان خویش

بمردى نگه داشت سامان خویش‏

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *