ز شاهیش چون سال شد بر چهل
غم روز مرگ اندر آمد بدل
یکى نامه بنوشت پس بر حریر
بر آن خطّ شایسته خود بد دبیر
نخست آفرین کرد بر دادگر
که دارد ازو دین و هم زو هنر
بباشد همه بىگمان هرچ گفت
چه بر آشکار و چه اندر نهفت
سر پادشاهیش را کس ندید
نشد خوار هر کس که او را گزید
هر آن کس که بینید خطّ قباد
بجز پند کسرى مگیرید یاد