چنین بود تا بیست و سه ساله گشت
بجام اندرون باده چون لاله گشت
بیامد بر تاجور سوفزاى
بدستورى بازگشتن بجاى
سپهبد خود و لشکرش ساز کرد
بزد کوس و آهنگ شیراز کرد
همى رفت شادان سوى شهر خویش
ز هر کام برداشته بهر خویش
همه پارس او را شده چون رهى
همى بود با تاج شاهنشهى
بدان بد که من شاه بنشاندم
بشاهى برو آفرین خواندم
گر از من کسى زشت گوید بدوى
ورا سرد گوید براند ز روى