سپهری

صداي پاي آب

صدای پای آب

اهل کاشانم . روزگارم بد نیست . تکه نانی دارم…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

پاراه

نه تو می‌پایی، و نه کوه، میوه این باغ: اندوه،…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

تا گل هیچ

می‌رفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه! راهی…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

نا

باد آمد، در بگشا، اندوه خدا آورد. خانه بروب، افشان…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

و چه تنها

ای در خور اوج! آواز تو در کوه سحر، و…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

غنچه یک خوابیم

آری، ما غنچه یک خوابیم. غنچه خواب؟ آیا می‌شکفیم؟ یک…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

به زمین

افتاد. و چه پژواکی که شنید اهریمن، و چه لرزی…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

نه به سنگ

در جوی زمان، در خواب تماشای تو می‌رویم. سیمای روان،…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

نیایش

دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد، هر…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

شکپوی

برآبی چنین افتاد. سیبی به زمین افتاد. گامی ماند. زنجره…

بیشتر بخوانید »