اهل کاشانم . روزگارم بد نیست . تکه نانی دارم…
نه تو میپایی، و نه کوه، میوه این باغ: اندوه،…
میرفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه! راهی…
باد آمد، در بگشا، اندوه خدا آورد. خانه بروب، افشان…
ای در خور اوج! آواز تو در کوه سحر، و…
آری، ما غنچه یک خوابیم. غنچه خواب؟ آیا میشکفیم؟ یک…
افتاد. و چه پژواکی که شنید اهریمن، و چه لرزی…
در جوی زمان، در خواب تماشای تو میرویم. سیمای روان،…
دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد، هر…
برآبی چنین افتاد. سیبی به زمین افتاد. گامی ماند. زنجره…