دسته‌ها
شعرا قرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی

زندگی نامه عطار نیشابوری

فرید الدین ابوحامد محمد فرزند ابوبکر ابراهیم عطار نیشابوری، از شاعران و عارفان نامی نیمه‌ی دوم سده‌ی ششم و نیمه‌ی اول سده‌ی هفتم هجری است. آن‌چه درباره‌ی زایش و رویش و مشرب و شعرهای وی در زیست‌نامه‌ها آمده است از افسانه و خیال‌پردازی خالی نیست. به همین سبب تاریخ زایش و چه‌گونه‌گی مرگ و یا جان‌باختن و تعداد آثار مسلم وی، هم چنان در غباری از تیره‌گی و تردید قرار دارد. بر پایه شواهد و اسناد موجود، وی در فاصله‌ی سال‌های ۵۲۱ تا ۵۲۴ ، در دَکَن، روستایی خوش آب و هوا، از توابع فرهنگْ شهر ِ نیشابور، پا به عرصه‌ی هستی نهاد. و در سال ۵۹۹ ، به هنگام قتل و عام مردم نیشابور به دست مغولان، وی نیز جان باخت. عطار نیمی از عمر خود را، چون بسیاری از تبار خویش، به پیشه‌ی عطاری-  دارو فروشی-  و طبابت گذراند، و چنان که خود می‌گوید:

به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبض می‌نمودم

نیمه‌ی دوم عمر خود را عطار وقف تألیف و سرودن اشعار عرفانی کرد. درباره‌ی چرایی و چه‌گونه‌گی دگرگونی درونی و رویکرد عطار به عالم عرفان، داستانی چند ساخته و پرداخته شده است. یکی از آن داستان‌ها بدین قرار است که: روزی فریدالدین عطار نیشابوری در مغازه‌ی خود مشغول کار بود . درویشی آمد و به وی سلام کرد . پس از چندی درویش از وی پرسید که تو چگونه می‌میری، ای عطار؟
شیخ عطار پاسخ داد : همان گونه که تو می‌میری.
درویش گفت : من به این صورت می‌میرم ٬ آن‌گاه کفش خود را زیر سر خود گذارده و دراز می کشد و یک الله می گوید و می‌میرد . گویند همین رخ‌داد زمینه ساز دگرگونی عطار شد. عطار عارفی فرهیخته بوده است، نقل است که وی بیش از چهار صد اثر را خوانده و مورد بررسی قرار داده است.

عرفان حماسی عطار

عطار میراث دار و راوی روح عرفان عاشقانه‌ی بایزید و حلاج و عین القضات و سنایی است. بی سبب نیست که مولوی درباره‌ی وی می‌گوید:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم
عطار در زمانه‌‌ای خون‌ریز و بحرانی زاده می‌شود و به نوشتن و سرودن می‌پردازد. زمانه‌ای که رخ‌دادهای آن زمینه ساز سقوط ایران زمین شد و با یورش مغولان ضربه‌ای کاری و نهایی بر پیکر فرهنگ و تمدن ایرانی فرود آمد. دوره‌ای که ادبیات عرفان حماسی، جایگزین ادبیات تاریخ حماسی شد؛ و زاهدان و صوفیان و عارفان خرد گریز و خرد ستیز، متفکران قوم شدند.
عرفان حماسی و عاشقانه‌ی عطار، تجلی و بیان‌گر روح و روحیه‌ی حاکم بر فضای فرهنگی زمانه‌ی خود است. عرفان، به باور عطار « راه» است، راهی که با « رفتن» آغاز می‌شود. عرفان، راهی از پیش معلوم و پایان پذیر نیست، بل راهی است که با رفتن، پدید می‌آید و با رفتن، راه می‌شود. این راه، بی نشان و ناپیدا است، چون با رفتن رهرو پدید می‌آید. در این راه، رهرو و رهبر نیز سرانجام راه می‌شوند.

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است
وانیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور
چون شدند آن‌جای‌گه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بی خبر
جای دیگر می‌گوید:
پای درنه راه را پایان مجوی
زان که راه عشق بی پایان بود

رهرو، با شوریدن علیه زنجیر عادت و پرده‌ی پندار رسم و قیل و قال مقام و شأن اجتماعی، در آستانه‌ی ره بی پایان عشق و رهایی قرار می‌گیرد

.

ما دُرد فروش هر خراباتیم
نه عشوه فروش هر کراماتیم
انگشت زنان کوی معشوقیم
و انگشت نمای اهل طاماتیم
حیلت گر و مُهره دزد و اوباشیم
دُردی کش و کم زن خراباتیم
در شیوه‌ی کفر پیر و استادیم
در شیوه‌ی دین خر خرافاتیم
با عادت و رسم نیست ما را کار
ما کی زمقام و رسم و عاداتیم

عطار و رخداد عشق

عطار، مست رخ‌داد عشق است، هر چند خود، بسیار به توصیف عشق می‌پردازد، اما بر این باور است که درک رخ‌داد عشق، در گرو تجربه‌ی مستقیم عشق است

.

تا کی گویی واقعه‌ی عشق بگوی
چیزی که چشیدنی بود نتوان گفت
در جایی دیگر می‌گوید:
آن ذوق که در شکر چشیدن باشد
مندیش که در شکر شنیدن باشد
زنهار مدان اگر بدانی او را
کان دانستن بدو رسیدن باشد

عشق به باور عطار نه فقط رخ‌دادی انسانی، که رخ دادی کیهانی است

.

جهان بر شحنه‌ی سلطان عشق است
ز ماهی تا به ماه ایوان عشق است
عشق به زعم وی نیروی دگرگون کننده‌ی جهان است.
همه در عشق می‌گردند از حال
چه در وقت و چه در ماه و چه در سال
معشوق را نه فقط در افلاک، که در خاک نیز می‌توان یافت.
دید مجنون را به راهی مرد پاک
در میان رهگذر می‌بیخت خاک
گفت ای مجنون چه می‌جویی چنین
گفت لیلی را می‌جویم یقین
گفت لیلی را کجا یابی ز خاک
کی بود در خاک شارع دُرّ پاک
گفت من می‌جویمش هر جا که هست
بو که یک‌دم آرمش جایی به دست

به نظر عطار، متعلق وتجلی‌های عشق، نزد همه‌ی انسان‌ها، یک‌سان نیست، زیرا هر کس بنابه دل‌بسته‌گی‌ها و دل‌داده‌گی‌های‌اش، معشوق و دل‌بر و حسب حالی ویژه دارد

.
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
گر بپرد پشه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید به دست
لاجرم چون مختلف افتاد سیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر
معرفت زین‌جا تفاوت یافته است
این یکی محراب وآن بت یافته است

عطار حتا از عشق و محبت زمینی نیز به عنوان یک فضیلت انسانی یاد می‌کند. و بر این امر تاکید می‌کند که حتا از شور جنسی نیز عشق می تواند زاییده شود. شور جنسی هر چند نزد وی مطلوب نیست، اما اگر کسی گرفتار و اسیر شور جنسی نشود، این شور، می‌تواند گذرگاه رسیدن به عشق و محبت انسانی باشد

.

ز شهوت نیست خلوت هیچ مطلوب
کسی کین سرّ نداند هست معیوب
ولیکن چون رسد شهوت به غایت
ز شهوت عشق زاید بی نهایت
ولی چون عشق گردد سخت بسیار
محبت از میان آید پدیدار
محبت چون به حد خود رسد نیز
شود جان تو در محبوب ناچیز
زشهوت در گذر چون نیست مطلوب
که اصل جمله محبوب است محبوب
اگر کشته شوی در راه او زار
بسی زان به که در شهوت گرفتار

عطار بر خلاف بسیاری از عرفا وجه تمایز آدمی و پری را عشق نمی داند. چرا که به زعم وی، فرشته‌گان نیز پس از سجده بر آدم وجود شان به عشق آغشته گشت و دانند عشق چیست

.

تا ملک کردند آدم را سجود
عشقشان یک ذره آمد در وجود


به باور عطار آن چه وجه تمایز آدمی و پری است، نه عشق، که درد عشق و زهر هجر است.

قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو
لیک نی در خورد من در خورد تو
ساقیا خون جگر در جام کن
گر نداری درد از ما وام کن

عطار و اندیشه‌ی وحدت شهودی

عارف وحدت وجودی، عالم را عین خدا و خدا را عین عالم می‌داند، به عبارت دیگر وحدت، برای عارف وحدت وجودی امری آفاقی یا عینی و وجود شناختی است. خدا نزد اینان نه امر یگانه، بل یگانه‌گی امور است. اینان در پی آنند که با کشف و شهود به نور و نیاز خدا معرفت یابند. اما عارف وحدت شهودی، عالم را تجلی پرتو حُسن خدا می‌داند، نه عین خدا. به عبارت دیگر وحدت، برای عارف وحدت شهودی، امری انفسی یا شناخت شناسی و روان شناختی است. اینان در پی آنند که با کشف و شهود به نار و ناز خدا عشق بورزند.
عطار، عارفی وحدت شهودی است، نه وحدت وجودی

.

ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوه‌گر شد در چین نیم شب
درمیان چین فتاد از وی پَری
زان سبب پُر شور شد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پَر بر گرفت
هر که دید آن نقش، کاری در گرفت
آن پر اکنون در نگارستان چین است
اطلبوالعلم ولو بالصین از این است
گر نگشتی نقش پَر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فَر اوست
جمله انمودار نقش پَر اوست

در تلقی رمزباورانه‌ی عطار، خدا در هیئت سیمرغ ِرمزی تصویر شده است. خدا در منطق الطیر در کسوت پرنده‌ای بزرگ و پادشاه و فرمانروای پرنده‌گان، تشخص نمادین می‌یابد. به عبارت دیگر امر مطلق خود را به صورت خدا- شاه عیان می‌کند. و این امر شاید به سبب تعلق خاطر عطار به اندیشه ی هند و ایرانی و یا تلاش وی برای تداوم اندیشه‌ی ایرانشهری بوده است. به باور وی جریان پدیداری هستنده‌گان، حاصل نزول سیمرغ رمزی از قاف وجود به چین مثالی است. این نزول، تعبیری از مراتب و تفاوت در مظاهر تجلیات وجود است. می‌دانیم که پیشینیان می‌پنداشتند، «چین» دورترین نقطه‌ی شرق جهان است. از سوی دیگر در جغرافیای مثالی و رمزی عرفانی، شرق، محل ظهور تجلی نور و نار الاهی است. بر این پایه تجلی اسماء جمالی و جلالی خدا نیز از چین مثالی یا جانب شرقی وجود آغاز شده است. در ضمن، چین، علاوه بر این مفهوم جغرافیایی ، تداعی کننده‌ی مفهوم شکن نیز هست. جمع این دو مفهوم را می‌توان در این بیت زیبای حافظ دید:

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زین سفر دراز خود عزم سفر نمی‌کند

چین به معنای شکن، نسبتی با زلف دارد. و زلف به باور عطار مظهر، تجلی جلالی است

.
تجلی گه جمال و گه جلال است
رخ و زلف، آن معانی را مثال است

در جای دیگر می‌گوید:

روی او چون پرتو افکند اینت روز
زلف او چون سایه انداخت اینت شب

ویژه‌گی اصلی تجلی جمالی، لطف و قُرب است؛ و ویژه‌گی تجلی جلالی، قهر و بُعد است. لطف و قُرب در نور و وحدت ظاهر می‌شود؛ قهر و بُعد در کفر و کثرت و ماده. و اما مفهوم رمزی پَر و همانندی آن با فَر نیز جالب توجه است. منظور از پَر یا همان فَر، همان فروغ یا نور ایزدی است. هم چنین می‌توان پَر را نمادی از نرینه‌گی و چین را نمادی از مادینه‌گی تلقی کرد. و پَر انداختن سیمرغ در میان چین را رمزی از تناسل کیهانی تعبیر کرد. قرار گرفتن پَر در چین و افزوده شدن پَر به چین، واژه‌ی پرچین را نیز تداعی می‌کند، که می‌تواند رمزی از حائل نور ظلمت باشد. توجه به معنا و مفهوم رمزی و روان‌شناختی نیم شب نیز در این جا مهم است. «نیم شب» به تعبیر عطار و «دوش» به تعبیر حافظ، معنایی رمزی و فرا تقویمی دارد. شب، نمادی از عدم تعین و بالقوه‌گی محض است. شب رمزی از جهان در غیبت خداست، و می‌دانیم که بدون خدا، در نظر عارف، جهان یک‌سر، غوطه ور در عدم و نیستی است. در عین حال شب، فضایی بی‌کران نیست. این نیستی محدود و محصور در زمین است که در نیم شب قرار دارد.
بنابر این فرود سیمرغ رمزی در چین و افتادن پَری از آن، به معنای نزول – یا همان قوس نزولی- از مرتبه‌ی احدیت به واحدیت و تجلی اسماء جلالی خداست.

دیوانه‌ی عطار
یکی از شخصیت‌های محوری اشعار عطار، دیوانه است. دیوانه شخصیتی است«عاقل مجنون» . این عنوان ظریف و پارادوکسیکال، در اشعار عطار از آن شخصیتی است که می‌توان، با تیغ زبان وی، به نبرد با کژی‌ها پرداخت. دیوانه‌ی عطار یا عطار دیوانه همان رند حافظ یا حافظ رند است. عطار خود درباره‌ی ضرورت و نقش شخصیت دیوانه می‌گوید

:

زان که گر تو عاقل آیی سوی من
رنج بسیاری خوری در کوی من
لیک اگر دیوانه آیی در شمار
هیچ کس را با تو نبود هیچ کار

عطار در حکایت‌های بسیاری از زبان دیوانه به افشای نظم موجود پرداخته است .

عدل نوشیروانی

رفت نوشیروان در آن ویرانه‌ای
دید سر بر خاک ره دیوانه‌ای
در میان خاک راه افتاده بود
نیم خشتی زیر سر بنهاده بود
مرد دیوانه ز شور بیدلی
گفت تو نوشیروان عادلی
گفت می‌گویند این هر جایگاه
گفت پُر گردان دهانشان خاک را
از چه می‌گویند بر تو این دروغ
زان که در عدلت نمی‌بینم فروغ
عدل باشد این که سی سال تمام
من در این ویران می‌باشم مدام
قوت خود می‌سازم از برگ گیاه
بالشم خشت است و خاکم خوابگاه
گاه بارانم کند آغشته‌ای
گه غم نانم کند سرگشته‌ای
من چنین باشم که گفتم خود ببین
روزگارم جمله نیک و بد ببین
تو چنانخوش، من چنین بی‌حاصلی
وان گهی گویی که هستم عادلی
آن من بین و آن خود، عدل این بود
این چنین عدلی کجا آیین بود

محتسب و مست

محتسب آن مست را می‌زد به زور
مست گفت ای محتسب کم کن تو شور
زان که گر مال حرام این جایگاه
مستی آوردی و افکندی به راه
بوده‌ای تو مست تر از من بسی
لیکن آن مستی نمی بیند کسی
دیوانه و حکایت نماز جماعت

عطار در الاهی نامه حکایتی دارد که دیوانه‌ی اهل رازی، روزی در حین نماز جماعت، به گاه حمد خواندن که همه‌ی نمازگزاران خاموشند، از خود صدای گاو در می‌آورد.

کسی بعد از نماز از وی بپرسید
که جانت در نماز از حق تنرسید
که بانک گاو کردی بر سر جمع
سرت باید بریدن چون سر شمع

دیوانه‌ی راز دان در پاسخ می‌گوید، امام جماعت در میانه ی نماز آن‌گاه که با حق سخن می‌گفت در اندیشه‌ی خریدن گاو بود، من هم که به وی اقتدا می‌کردم صدای گاو ازخود درآوردم

.

عقل و عشق

در آثار عطار هر جا که از قلم‌رو معشوق سخن به میان آید، عقل در آن جا تحقیر می‌شود. در این قلم‌رو عقل دود است و عشق آتش

.

ماهی از دریا چو به صحرا فتد
می‌تپد تا بوک در دریا فتد
عشق این‌جا آتش است و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
یا در جایی دیگر می‌گوید:
هیچ کس عشق چون تو معشوقی
به ترازوی عقل برنکشد
چون کشد کوه بی نهایت را
آن ترازو که بیش زر نکشد
وزن عشق تو عقل کی داند
عشق تو عقل مختصر نکشد

عقل و دین

در آثار عطار، از عقل تا آن‌جا که بنده‌ی حلقه به گوش دین و خادم امر قل باشد، ستایش می‌شود. اما آن‌جا که عقل بخواهد به طور مستقل در جست و جوی طرح و پاسخ‌گویی به مسائل بر آید، به سختی نکوهش می‌شود

.

عقل اگر جاهل بود جانت برد
ور تکبر آرد ایمانت برد
عقل آن بهتر که فرمان بر شود
ورنه گر کامل شود کافر شود
در جای دیگر می‌گوید:
عین عقل خویش را کن محو امر
تا نگردد عین عقلت محو خمر
عقل اگر از خمر، ناپیدا شود
کی به سرّ امر قل بینا شود
عقل را قل باید و امر خدای
تا شود هم رهبر و هم رهنمای
و در جای دیگر گوید:
مرد دین شو محرم اسرار گرد
وز خیال فلسفی بیزار گرد
نیست از شرع نبی هاشمی
دورتر از فلسفی یک آدمی
شرع، فرمان پیمبر بردن است
فلسفی را خاک بر سر کردن است
علم جز بهر حیات خود مدان
وز شفا خواندن نجات خود مدان
علم دین، فقه است و تفسیر و حدیث
هر که خواند غیر این گردد خبیث
و در جای دیگر می‌گوید:
کیش و دین از عقل آمد مختلف
بر در او چون توان شد معتکف

: آثار عطار

از یک‌صد و چهارده اثری که به عطار منسوب کرده‌اند، بر اساس پژوهش‌های تاکنونی می‌توان هفت اثر را به طور مسلم از آن عطار دانست. این آثار عبارت‌اند از:
منطق الطیر
مصیبت نامه
اسرار نامه
الاهی نامه
این چهار اثر مثنوی هستند.

مختار نامه، که مجموعه رباعیات عطار است
دیوان قصائد ، غزلیات
تذکره الاولیا که به نثر است.

.

دسته‌ها
جشن های ایرانیان

نوروز

گاهشمار به صورت کنونی در سال ۱۳۰۴ در ایران پدیدار گشت و سال شمسی ، سال رسمی ایرانیان قرار گرفت

یعنی گردش سال را از آغاز فرا رسیدن بهار حساب کرده و کبیسه را در هر سال قرار دادن و نوروز را که در گردش بود پا برجا و در اولین روز بهار بنا نهادن

پیش از آن در ایران در ایران ، سال و ماه قمری بنای تاریخی و آغاز سال بشمار میرفت و پس از یورش تازیان پدیده تاریخ در ایران سال هجرت قرار گرفت و به جای سال شمسی و ماههای قمری ایرانی ، سال و ماه قمری پدید آمد ولی زرتشتیان همچنان گاه شمار ساسانی رو نگهداشتند و حساب سال و ماهشان با سال و ماه شمسی بود

در سال ۱۳۰۴ بنابر قانون مصوب یازدهم فروردین آغاز سال و راست شدن بهار به گونه ای رسمی ، آغاز سال ایران اعلام شد و به جای ماههای قمری ماههای ایرانی به کار گرفته شد . شش ماه اول سال سی و یک روز و پنج ماه  دوم سال سی روز و ماه پسین یا اسفند ماه را بیست و نه روز بنا نهادن مگر در سالهای کبیسه ، یعنی هر چهار سال یکبار که آن هم سی روز حساب میشود

گاهشمار به صورت کنونی در سال ۱۳۰۴ در ایران پدیدار گشت و سال شمسی ، سال رسمی ایرانیان قرار گرفت

یعنی گردش سال را از آغاز فرا رسیدن بهار حساب کرده و کبیسه را در هر سال قرار دادن و نوروز را که در گردش بود پا برجا و در اولین روز بهار بنا نهادن

پیش از آن در ایران در ایران ، سال و ماه قمری بنای تاریخی و آغاز سال بشمار میرفت و پس از یورش تازیان پدیده تاریخ در ایران سال هجرت قرار گرفت و به جای سال شمسی و ماههای قمری ایرانی ، سال و ماه قمری پدید آمد ولی زرتشتیان همچنان گاه شمار ساسانی رو نگهداشتند و حساب سال و ماهشان با سال و ماه شمسی بود

در سال ۱۳۰۴ بنابر قانون مصوب یازدهم فروردین آغاز سال و راست شدن بهار به گونه ای رسمی ، آغاز سال ایران اعلام شد و به جای ماههای قمری ماههای ایرانی به کار گرفته شد . شش ماه اول سال سی و یک روز و پنج ماهدوم سال سی روز و ماه پسین یا اسفند ماه را بیست و نه روز بنا نهادن مگر در سالهای کبیسه ، یعنی هر چهار سال یکبار که آن هم سی روز حساب میشود

قرار دادن نوروز در آغاز بهار از روزگار ملکشاه سلجوقی – ۴۵۱ تا۴۷۱ – برقرا شد که به نام سازنده ان تاریخ جلالی نامگذاری گشت . در این هنگام به دستور ملکشاه ف اختر شناسانی چون : عمر خیام ، حکیم لوکری ، میمون بن نجیب و چند تن دیگر به اصلاح تقویم پرداختند . باید دانست که قبل از آن نوروز همواره در گردش بود و هیچگاه در جای اصلی خود یعنی برج حمل و آغازین روز بهار قرار نمیگرفت مگر هر ۱۴۴۰ سال آن هم نه بگونه ایی درست . دلیل این ناسازگاریان بود که تاریخ نوروز هر چهار سال یک روز نسبت به سال شمسی جلو میافتاد ، چون سال شمسی رو ۳۶۵ روزتمام بدون افزودنکسر اضافی حساب میکردن و دوازده ما رو سی روز حساب میکردن و پنج روز اضافی رو در پایان اسفند ماه به نام اندرگاه می افزودند در حالی که سال شمسی واقعی ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه است پس در چهار سال یک روز اضافی تاریخ نوروز را از آغازین روز بهار جلو میبرد

در روزگار ساسانی دو گونه سال معمول بود یکی سال عرفی یا سال شمسی کاستی دار که بر پایه حساب شدن سال به ۳۶۵ روز می شد بدون کسر آنیعنی نزدیک یک چهارم روز در سال و هر چهار سال یک روز . دوم سال ثابت شمسی که کسر یک چهارم روز در سال را محاسبه میکردن و هر ۱۲۸ سال یک ماه کبیسه میکردن و ان را وهیگک می نامیدن

برابر پندار های دینی ، ایرانیان روا نمیداشتند که هر چهار سال یک بار کبیسه کنند و روز اضافی را به آخر یک ماه یا پنجه دزدیده بیفزایند . از این رو ۱۲۸ سال چشم به راه میماندن تا از یک چهارم روز یک ماه پدید آید آنگاه این ماه اضافی را در نخستین کبیسه به نام ماه در سال تکرار و سال را سیزده ماه به شمار میاوردند . پس در نخستین کبیسه سال سیزده ماه داشت و ماه سیزدهم فروردین بود و در دومین کبیسه اردیبهشت تکرار میشد

هنگامی هم اغاز سال در ایران باستان از پاییز اغاز می شد . هخامنشیان در گاه شمار خود چنین روشی داشتند با نگرش به نام های هخامنشی که در سنگ نبشته های امده است نام های نه ماه از دوازده ماه پارسیان هخامنشی در دست است ترتیب این ماه ها با متن های بابلی سنگ نبشته ها روشن شده است که در آن سال با ماه باغیادیش که منسوب به مهر ماه بوده آغاز میشود که اغاز پاییز است

 

انگیزه پیدایش نوروز به روایات

۱٫       برخی دانشمندان ایرانی گویند : در این روز ساعتی است که فیروز فرشته ارواح را برای خشنودی مردم می راند و فرخنده ترین ساعات آن ساعت آفتاب است و در صبح نوروز فجر و سپیده به اوج نزدیکی خود به زمین می رسد و مردم با نگریستن به آن فرخندگی می حویند و این روز روز آزادگی هست که نامش هرمزد است که نام خداوند بزرگ است

۲٫      برخی دیگر گویند : انگیزه اینکه این روز را نوروز می نامند آن است که در روزگار تهمورث ، صابئه آشکار شد و چون جمشید به پادشاهی رسید ف دین را بازنگری کرد و این کار خیلی بزرگ بود و آن روز را که روز تازهای بود عید گرفت گر چه پیش از او هم نوروز بزرگ و پر شکوه بود

۳٫      نوروز بزرگ :  در روز ششم فرودین نوروز بزرگ است که نزد ایرانیان عید و جشن بزرگی است و می گویند خداوند در این روز از آفرینش زمین آسوده شد . زیرا این روز پسین روز ، روزهای شش گانه است و در این روز خداوند مشتری را آفرید و فرخنده ترین ساعات آن ساعت مشتری است

۴٫      زردشتیان میگویند : در این روز اشوزرتشت پیرزی یافت که با خداوند اهورامزدا به راز و نیاز بپردازد و کیخسرو پادشاه کیانی در این روز بر هوا عروج کردو در این روز بر ساکنین کره زمین خشبختی را پخش می کنند از این رو ایرانیان این روز را روز امید و آرزو نام نهادند

۵٫      ایرانیان باستان می گفتند : در بامداد این روز بر کوه پوشنگ شخصی ایستاده و خاموش دیده میشود که یک تاقه مرو در دست دارد و به اندازه یک ساعت پیداست ، سپس از چشم پنهان می شود تا سال دیگر این هنگام آشکار نمیشود

۶٫      جشن نوروز یک جشن طبیعی است که به انگیزه اغاز بهار ، میانه روی هوا ، برابر شدن شب و روزو رستاخیز و نوشدن زندگی طبیعی پس از زمستان است

 

پیشینه تاریخی نوروز

نوروز باستانی که از هزاران سال پیش تا کنون بر ساخته ایرانیان و جشن ملی آنان است جشن رستاخیز طبیعت و نو شدن زندگی است. جشن جنبش و تکاپو و کار و کوشش است

عید نوروز وگرامی بودن آن نزد ایرانیان بسیار دیرین و کهن است ، چنان که پیداست ان را به جمشید پیشدادی نصبت داده اند با بررسی نوشته های پیشین به انگیزه های بسیاری در مورد بر پایی جشن نوروز بر میخوریم که بیشتر جنبه داستان دارد . برجسته ترین انگیزه راستین این جشن میتواند بر پایه ان استوار باشد که آغاز سال میباشد و اغاز بهار

ایرانیان شمالی که کیش و ایین زردشتی نیز داشته اند آغاز سال را با فرا رسیدن بهار و قرار گرفتن برج حمل در آفتاب آغاز کرده و ان را جشن میگرفتن ولی ایرانیان جنوبی آغاز سال را با آغاز پاییز و آغاز فصل سرد – برداشت محصول – اغاز میکردن و جشن مهرگان را بسیار گرامی میداشتند

 

آغاز سال خورشیدی و پیدایش نوروز

عمر خیام چنین مینویسد : انگیزه نام نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند افتاب را دو دور بوده یکی آنکه در هر ۳۰۵ روز یک چهارم روز از از شبانه روز به یکمین دقیقه حمل باز آید به همان هنگام و روز که رفته بود بدین دقیقه نتوان امد که هر سال از مدت همی کم شودچون جمشید آن روزرا دریافت نوروز نام نهاد و جشن و ایین آورد و پس از آن پادشاهان و مردم دیگر از او پیروی کردن

چون آن وقت را پادشاهان پارس دریافتند از بهر بزرگداشت آن و از بهر آن که هر کس این را نتوانست یافت نشان کردن و این روز را جشن ساختند و جهانیان را خبر دادن تا همگان بدانند و آن تاریخ را نگه دارند و بر پادشاهان بایسته است آیین و رسم پادشاهان به جای آوردن از بهر مبارکی ، خرمی کردن به اغاز سال . هر که روز نوروز جشن کند به خرمی بگذراند و را حکیمان از برای پادشاهان کرده اند

باید دانست که سال خورشیدی را ایرانیان پیدا کردند ولی برپاکننده و بنیانگذار آن به گونه روشنی نمیتوان بیان نمود که چه شخصی بوده است ولی از اینکه این ابتکار توسط ایرانیان بوده جای هیچ گونه شکی نیست زیرا در آن هنگام که کشور های متمدن و ملت های پیشرفته سال قمری به کار میبردند و ستاره شناسان نامدار صر و بابل خود را دانشمند بر مرزها و اوضاع فلکی مدانستند ایرانیان پی به این راز بزرگ برده بودند و با بررسی خردمندانه خود یک دوره گردش زمین به دور خورشید را پیدا کرده بودندو برای نخستین بار در تاریخ جهان سال خورشیدی را بنیانگزاری کردند

دکتروست پهلوی دان نامدارو هوادارانش بر این باورند که در زمان پادشاهی داریوش در مرز سال ۵۰۵ قبل از میلادهنگامی که ماههای اوستایی مانند فروردین و اردیبهست و .. جایگزین ماههای هخامنشی شد سال خورشیدی کبیسه دار که از زمان زرتشت بر ساخته شده و پس از گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده بود دوباره در ایران رواج یافت

زدشتیان با این که در مرز ۱۴ سده است که از کشور خود کوچ کرده و به هندوستان رفته اند تا کنون خود را ایرانی دانسته اندو به ایرانی بودن خود سر بلندن وخیلی بیشتر از کسانی که امروز در این کشور زندگی میکنند خود را ایرانی میشمارند

 

آیین برگزای جشن نوروز

آیین شاهان پارسی از گاه کیخسرو تا روزگار یزدگرد شهریار که واپسین پادشاه بود چنان بوده است که روز نوروز نخست موبد موبدان نزد شاه می آمد با جامی زرین پر از می و انگشتر و یه دسته خوید = سنبله سبز و نارس و شمشیر و تیر و کمانی و دوات و فلمیو اسبی و باز شکاری و غلامی خوبروی و ستایش مینمود و نیایش میکرد شاه را به زبان پارسی . پس از آنکه موبد موبدان این کار را انجام میداد بزرگان دولت می آمدن و دستها را پیش آورده و دست شاه را گرفته و میبوسیدند

گفتن افرین نوروزی از سوی موبد مودان چنین بوده

شاها – به جشن فروردین و به ماه فروردین ، آزادی گزین به یزدان و دین کیان سروش آورد و تو را دانایی و بینایی و کاردانی ، دیر زی با خوی هژیر شادباشبر تخت زرین ، انوشته خور به جام جمشید و رسم کیان در همت بلند و نیکو کاری و روش داد و راستی نگدار سرت سبز باد و جوانی چون خوید سبزه است و تیزگام و کامکار و پیروز تیغت روشن و کاری به دشمن ، بازت گیرا و خجسته به شکار ، کارت راست چون تیر ، هم کشوری بگیر نو ، با تخت و درم و دینار ، پیشت هنرمند و دانا ، گرامی خوار ، سرایت آباد و زندگیت بسیار .

چون موبد موبدان این سخنان را به شاه میگفت و جام زرین می به شاه میداد و سبزه در دست دیگر می نهادو دینار و درهم پیش تخت او میگذاشت و با اینکار میخواست که روز نوروز و سال نو که بزرگان در آن بنگرند و تا سال دیگر شادمان و خرم و کامران بمانند و این چیزها را به فال نیک گرفته و باور داشتند که چون در آغاز نوروز دیدار شاه به آن چیز ها بیفتد سال نو بر او مبارک آید و آبادانیجهان را از این چیزها میدانستند که پیش شاه می اوردند

دستور بزرگ پارسی نژاد – پشوتن جی سنجایا – درباره برگزاری جشن نوروز در ایران باستان چنین آورده شده :

ایرانیان باستان پیش از اینکه سال نو تحویل شود بدن خود را پاک میکردند و تن پوش نو در بر نموده عطر و گلاب به خود میزدند و با همدیگر رو بوسی میکردند کوچکتران دست بزرگتران را میبوسیدند در این روز فرخنده اسیران و زندانیان مورد بخشش قرار میگرفتند و آزاد میشدند و خوان ویژه ایی به نام خان نوروزی می گستراندند و در آن شیرینی ، شراب ، شمع ف آئینه ، گلاب ، سبزی ، نقل ، مجمر آتش و عود و عنبر می چیدند و نیز خوراکی ها و نو شیدنی هایی زیاد رد این سفره بود

آنگاه گوش به زنگ شنیدن صدای کوس و دهل شاهی میشدند و چون سال نو تحویل میشد نخست ریش سفیدان و سالمندان خانواده از جای خود برخواسته و به هریک از اهل خانه سه قاشق عسل یا شربت یا سه دانه شیرینی و میوه خشکداده و فرخنده باد نوروز را به یک یک آنها بیان میکردند سپس اهل خانه سر پا ایستاده و با صدایی بلند یک آیه از کتاب مقدس اوستا که به نام آیه تندرستی نامیده شده همگی با هم میخواندندو برای خود از اهورا مزدا زندگی دراز و نیکنامی و شادکامی و فراخ روزی خواستار میشدند

 

سفره هفت سین

ایرانیان پیش از چیرگی تازیان ف خوان نوروزی خود را که امروزه به نام سفره هفت سین خوانده میشود ، با چیدن هفت چیز در سفره که حرف نخست لن سین باشن نمی اراستند شمار زیادی از دانشمندان و نویسندگان نوشته اند چیدن هفت سین در سفره نوروزی پس از پیروزی عرب در ایران ساخته شده است و نیز نوشته اند که ایرانیان باستان تا زمان چیرگی عرب خوان نوروزی خود را با هفت چیز که با شین بودهمی آراستند و آن هفت چیز عبارت بودند از

شمع – شیرینی – شراب – شیر – شربت – شکر – شانه با گلاب

پس از چیرگی عرب به انگیزه این که در دین اسلام شراب نهی شده است از این جهت هفت شین را به هفت سین دگرگون کردند که عبارتند از :

سنجد – سماق – سمنو – سیب – سیر – سرکه – سبزی

اجرای آیین جشن نوروز گستردن خوان نوروزی پیش از چیرگی عرب آن چنانکه گفته شد بی پایانبا شکوه و جلال برگزار میشد و همان روش و آیین آنچنان نشانی از خود به جای گذاشته بود که خلفای عرب با ا« همه دشمنی که نسبت به آداب و آیین ملی ایران داشتند با این حال نتوانستند که این آیین با شکوه را از بین ببرند و تا آنجا که زیر تاثیر آیین های دیرین و ملی ایران قرار گرفتنه و بیش از ایرانیان به این جشن باستانی اهمیت می دادند

 

جشن های دیگری که در روزهای نوروز قرار دارند :

۱٫      جشن رپیتون – در ایران باستان روز سوم فرودین ماه یعنی اردیبهشت روز بنام جشن رپیتون و یا به نام جشنآغاز فصل تابستان بزرگ جشن میگرفتندو این جشن بسیار بزرگ و گرامی داشته میشد

۲٫      جشن خرداد و فروردین – یکی دیگر از جشن های بزرگ که در فروردین و دارای جنبه مذهبی است جشن خور داد و فروردین است که روز زایش زرتشت است که در نوشته ها و نامه های پهلوی پیش امد و رویداددهای تاریخی بسیاری را به این روز فرخنده نسبت می دهند که رخ داده است

۳٫      جشن خردادگان – روز نوزدهم فروردین ماه نیز یکی از روز های جشن ماه فروردین و روزهای نوروز به شمار میرود انگیزه پیدایش و بر پا داشتن این جشن این است که نام نوروز با نام ماه با هم برخورد میکند

 

.