کورش پسر کهتر خود بردیه را سپرده بود که هموتره فرمانبردار و پشت و پناه برادر بزرگ خود کمبوجیه باشد و در سایه او به سربلندی و آرامش بزید .
بردیه شاهزاده ای بود بزرگ تن و زورمند و مردم پسند ، تناوری او از لقبی که به وی دادند بر می آید و زور مندی او از داستنای که درباره کمان کشی اش آورده اند گرایشی که ایرانشهریان به بردیه دروغین نشان دادند به گمان این که وی پسر کورش باشد نمودار پایه و جاهی است که برادر کمبوجیه در دل مردم داشته است
.بردیه شاهزاده ای بود نا آرام و گردنکش ، همین که کورش چشم از جهان فرو بست در گوشه و کنار شاهنشاهی سرکشی هائی رخ داد که بردیه به ظاهر در آنها دخالت داشت .
کمبوجیه در نیکخوئی و خردمندی به پای پدر نمیرسید و شکیبایی او را در برابر دشوارری ها نداشت وی میخواست کارهای انجام نیافته پدر را سروئ سامانی دهد ، کینش را از دشمنان بازجوید و سزای ستیزه انگیزی آمازیس نیرومند را در کنارش نهد . برای این کارهای سخت خطرناک میبایست خود ایرانیان را سپهدار باشد و میترسید هنگامیک ه از ایران دور می افتد برادر نا آرامش گردنکشی کند و بر تاج شاهنشاهی دست اندازد . به راستی هم چنان مینمود که هرگاه بردیه دست به شمشیر میبرد امید پیروزیش زیاد می بود
کمبوجیه را هراس در ربودن و بر آن شد تا ریشه هرگونه سرکشی را از بیخ برکند و با دلی آسوده به انجام کارهای خود بپردازد پس یکی از دوستان وفادار خود بفرمود تا بردیه را در کمال پنهانی سر به نیست کند ، چنانچه چگونگی کشته شدنش در پرده بماند و کس ندانست که در آب خلیج پارس خفه اش کردند و یا در نخجیر گاه از میانش بردند بردیه هنوز جوان بود که نابود شد لیکن از وی دختری زیبا روی بر جای ماند که پارامیس نام داشت
.
ولی بردیا برادر کمبوجیه نبود بردیای مغ از دست نشانده های کمبوجیه در حکومت خودش بود.ولی به خاطر طولانی شدن سفر کمبوجیه و اینکه از لحاظ فیزیک بدنی تشابه زیادی به برادر کمبوجیه داشت و اخبار دروغی که از کشته شدن کمبوجیه در میدان جنگ به پایتخت میرسید وی را وسوسه به ادعای حکومت کگرد و موقعی که کمبوجیه در راه بازگشت از جنگ از ادعای بردیای مغ با خبر شد خود را قبل از رسیدن لشگر به پایتخت با چند تن از رزم اوران خود را به حرم سرای بردیا رساند و شبانه لباس جنگ بر تن و شمشیر به دستش داد تا از خود دفاع کند که ناکام ماند و کشته شد در حالی که برادرش با لشگر به پایتخت رسیدند