باب هفتم در عالم تربیت

کسی گفت حجّاج خون خواره ای است

کسی گفت حجّاج خون خواره ای است

دلش همچو سنگ سیه پاره ای است

نترسد همی ز آه و فریاد خلق

خدایا تو بستان از او داد خلق

جهاندیده ای پیر دیرینه زاد

جوان را یکی پند پیرانه داد

کز او داد مظلوم مسکین او

بخواهند وز دیگران کین او

تو دست از وی و روزگارش بدار

که خود زیر دستش کند روزگار

نه بیداد از او بهر همند آیدم

نه نیز از تو غیبت پسند آیدم

به دوزخ برد مدبری را گناه

که پیمانه پر کرد و دیوان سیاه

دگر کس به غیبت پیش می دود

مبادا که تنها به دوزخ رود

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *