باب دوم در احسان

یکی خار پای یتیمی بکند

یکی خار پای یتیمی بکند

به خواب اندرش دید صدر خجند

همی گفت و در روضه ها می چمید

کزان خار بر من چه گلها دمید

مشو تا توانی ز رحمت بری

که رحمت برندت چو رحمت بری

چو انعام کردی مشو خود پرست

که من سرورم دیگران زیر دست

اگر تیغ دورانش انداخته ست

نه شمشیر دوران هنوز آخته ست؟

چو بینی دعا گوی دولت هزار

خداوند را شکر نعمت گزار

که چشم از تو دارند مردم بسی

نه تو چشم داری به دست کسی

کرم خوانده ام سیرت سروران

غلط گفتم، اخلاق پیغمبران

حکایت ابراهیم (ع)

—–
EXCERPT:

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *