باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت اى درونت برهنه از تقوا

پادشاهى به دیده ی استحقار در طایفه درویشان نظر کرد. یکی زان میان بفراست بجای آورد و گفت : ای ملک ما درین دنیا بجیش از تو کمتریم و بعیش از تو خوشتر و بمرگ برابر و بقیامت بهتر.

اگر کشور گشاى کامران است

و گر درویش ، حاجتمند نان است

در آن ساعت که خواهند این و آن مرد

نخواهند از جهان بیش از کفن برد

چو رخت از مملکت بربست خواهى

گدایى بهتر است از پادشاهى

ظاهر درویشی جامه ی ژنده است و موی سترده و حقیقت آن ، دل زنده و نفس مرده .

نه آنکه بر در دعوى نشیند از خلقى

وگر خلاف کنندش به جنگ برخیزد

اگر ز کوه غلطد آسیا سنگى

نه عارف است که از راه سنگ برخیزد

طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل . هر که بدین صفتها که گفتم موصوف است بحقیقت درویش است وگر در قباست ، اما هرزه گردی بی نماز ، هواپرست ، هوسباز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هرچه در میان آید و بگوید هرچه بر زبان آید ، رند است وگر در عباست.

اى درونت برهنه از تقوا

کز برون جامه ریا دارى

پرده هفت رنگى در مگذار

تو که در خانه بوریا دارى

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *