باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت چه دانند مردان که در خانه کیست

تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت . خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. این از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن که من در نفس خویش این قدرت و سرعت می شناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر.

یکی زان میان گفت : ازین سخن که شنیدی دل تنگ مدار که درین روزها دزدی بصورت درویشان برآمده ، خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد.

چه دانند مردان که در خانه کیست ؟

نویسنده داند که در نامه چیست ؟

از آنجا که سلامت حال درویشان ، است گمان فضولش نبردند و به یاری قبولش کردند.

صورت حال عارفان دلق است

این قدر بس که روى در خلق است

در عمل کوش و هر چه خواهى پوش

تاج بر سر نه و علم بر دوش

در قژاکند مرد باید بود

بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟

روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصار خفته که دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت می رود و به غارت می رفت.

پارسا بین که خرقه در بر کرد

جامه کعبه را جل خر کرد

چندانکه از نظر درویشان غایب شد به برجی رفت و درجی بدزدید . تا روز روشن شد آن تاریک مبلغی راه رفته بود و رفیقان بی گناه خفته . بامدادان همه را به قلعه درآوردند و بزدند و به زندان کردند . از آن تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم و اسلامه فى الوحده.

چو از قومى ، یکى بى دانشى کرد

نه که را منزلت ماند نه مه را

شنیدستى که گاوى در علف خوار

بیالاید همه گاوان ده را

گفتم سپاس و منت خدای را عزوجل که از برکت درویشان محروم نماندم . گرچه بصورت از صحبت وحید افتادم . بدین حکایت که گفتی مستفید گشتم و امثال مرا همه عمر اطن نصیحت به کار آید .

به یک ناتراشیده در مجلسى

برنجد دل هوشمندان بسى

اگر برکه اى پر کنند از گلاب

سگى در وى افتد، کند منجلاب

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *