احمد رضا احمدی در سال ۱۳۱۹ در کرمان دیده به جهان گشود . دورهٔ آموزشهای دبستانی را در زادگاهش و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند سپس در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به کار پرداخت و هم اکنون نیز در همان جا کار میکند . وی غیر از شعر ، داستانهایی برای کودکان و چند فیلمنامه نیز نوشته است .
احمدی از شاعارن معاصری است مه مار خود را از همان آغاز با شعر بی ورن آغاز نمود . وی به سبب بر خورداری از تخیل تازه و جوان خود تا انتشار دفتر سومش وقت خوب مصائب در حد خود درخششی چشمگیر داشت. اما از آن به بعد به پیچیدگی و ابهام در شعر روی اورد و شعری تماما ذهنی را عرضه نمود.
احمدی در سالهای دهه چهل در راس جریانی به نام موج نو در شعر ایران قرار گرفت که چندان تاثیر گذار نبود . او تنها نماینده مطرح این موج بود که با ارائه اشعار نو و تعبیرات و تصاویر زیبا و کشفهای ظریف در حس و عاطفه و تکلم راهی مشخص و مختص به خود را طی نموده است .
زبان شعری احمدی از نوعی صمیمیت بر خوردار است . در کل اشعار وی دارای زبانی خاص همراه با تصاویر زیبا و بدیع می باشد . اما محتوایی روشن و مضمونی جهت دار عاری است و عمدتا خلق تصاویر و ابهام گویی در اشعارش دیده میشود .
آثار :
- روزی برای تو خواهم گفت – ۱۳۸۷
- چای در غروب جمعه روی میز سرد میشود – ۱۳۸۶
- ساعت۱۰ صبح بود – ۱۳۸۵
- عزیز من – ۱۳۸۳
- یک منظومهٔ دیریاب در برف و باران یافت شد – ۱۳۸۱
- هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود – ۱۳۷۹
- عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود – ۱۳۷۸
- از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی – ۱۳۷۶
- ویرانههای دل را به باد میسپارم – ۱۳۷۳
- لکهای از عمر بر دیوار بود – ۱۳۷۲
- قافیه در باد گم میشود – ۱۳۶۹
- هزار پله به دریا ماندهاست – ۱۳۶۴
- نثرهای یومیه – ۱۳۵۹
- ما روی زمین هستیم – ۱۳۵۲
- من فقط سفیدی اسب را گریستم – ۱۳۵۰
- وقت خوب مصائب – ۱۳۴۷
- روزنامهٔ شیشهای – ۱۳۴۳
- طرح – ۱۳۴۱
ندانستی که گل حقیقت آفتاب است
نه درخت
در آفتاب بنشینیم
تا گل کنیم.
چشمانت انگورها را به رسیدن میخواند
هزاران رنگ مردانهی مهاجم
هنوز خود را رنگ نمیدانند
و ما
جدا از یکدیگر
به نخستین تجربهی بهارخوابهامان
رسیدهایم
– بهاری در بیداری آسمان زخمی شرق-
انسان بیان نشده
کلمات مهآلود را
در صبحهای متورم حس
دفن میکند
و آسمان شرق
بر بامهای ما
زخمش را
از یاد برده است.
.