شعراقرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی

زندگی نامه مهستی گنجوی

منیژه از شاعارن دوره سلطان سنجر سلجوقی است . شوهرش امیر احمد تاج الدین پسر خطیب گنجه از درباریان سنجر بوده و مهستی نیز در نزد ان شهریار بسیار گرامی بوده است . مهستی زنی زیبا و خوش اندام بود ، علاوه بر هنر شاعری در نواختن چنگ و عود نیز دستی توانا داشت

گویا از انواع شعر ، بیشتر به سرودن رباعی می پرداخته و رباعیهائی که از وی به یادگار مانده بسیار لطیف و استادانه ساخته شده است

مهستی قبل از ازدواج با امیر احمد دلباخته قصاب پسری بوده که داستانش معروف است

قصاب یکی دنبه بر آورد ز پوست در دست گرفت و گفت وه وه چه نکوست

با خود گفتم که غایت حرصش بین با این همه دنبه ، دنبه میدارد دوست

مهستی با ادیب صابر ترمذی معاصر بود و در وصف او قطعه ای نیز دارد وفات او به سال ۵۶۰ – ۵۷۷ هجری – در شهر گنجه اتفاق افتاد و به احتمال قوی در مقبره نظامی گنجوی به خاک سپرده شد .

 

شبها که با تو خفتم همه رفت درها که به نوک مژه سفتم همه رفت

آرام دل و مونس جانم بودی رفتی و هر آنچه با تو گفتم همه رفت

مارا به دم تیر نگه نتوان داشت در حجره دلگیر نگه نتوان داشت

آن را که سر زلف چو زنجیر بود در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *