محمد حسین صفای اصفهانی در سال 1231 – 1269 هجری – در شهر فریدون متولد شد در اغاز جوانی به تهران رفت و هنوز بیست سال نداشت که به مسلک تصوف گرائید . وی سالیان دراز گوشه نشین بود و در اواخر عمر به سبب زیاده روی در مصرف چرس و بنگ و آلودگی های دیگر نیروی حافظه خود را از دست داد. بیشتر اوقات از خود بی خود بود و در آن حال بیخودی خود را جلوه گاه حق می پنداشت .
از اشعار صف مقداری قصیده و غزل و چند مسمط و رباعی و یک مثنوی به شیوه گلشن راز شیخ محمود شبستری است . از میان این اشعار غزلهای وی از صفا و زیبایی و لطف و جاذبه خاصی بر خوردار است . برخی از این ابیات چهار پار ای هستند که هر پاره یک بیت وزن جداگانه دارد ولی با همان پاره ابیات بر یک وزن و اهنگ است این شیوه در شعر فارسی کمیاب و بسیار دشوار است .
یکی از قصاید شاعر قصیده ایست مفصل در انتقاد از وضع اجتماعی خراسان که به سبب قطع مستمری به قصد انتقام جویی سروده شده
از پی تشکیل حل و عقد خراسان حل مشاکل کنم به طرزی آسان
آسان گویم که گر بگویم مشکل یکسر مشکل شود حدیث خراسان
مشرق خورشید ، آسمان حقیقت اینک در زیر ابر ظلمت پنهان
عالم او مرتثی ایالت پست مجمع اوباش جمع و ملک پریشان
غول در او کد خدا و دیو در او امیر واای ، شیطان ، جبودوالی شیطان
صفاری در سال 1275 – 1314 هجری – بیمار شد و بیماری وی به درازا کشید و بیش از پیش از مردم کناره گرفت و پس از چندی از خرد بیگانه شد تا سرانجام در سال 1283 – 1322 هجری – بدرود حیات گفت
.