شعراقرن دوازده هجری - 1067 الی 1164 شمسیقرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی

زندگی نامه میرزا رحیم متخلص به یغما

میرزا رحیم مشهور به الوالحسن متخلص به یغما در سال  1161 – 1196 هجری – در خور مرکز جندق و بیابانک به دنیا آمد .او در کودکی به گله داری مشغول شد تا اینکه بعد روزی امیر اسماعیل خان عامری حاکم ولایت یغما او را با خود برد و سرپرستی نمود .

وی پس از چند سال خواندن و نوشتن و رسوم و کمالات مرسوم را آموخت در این هنگام برای نخستین بار اشعاری با تخلص مجنون سرود . یغما سپس شش سال در دستگاه ذالفقار خان حاکم سمنان و دامغان بود تا اینکه بر اثر بدگویی همکاران به زندان افتاد و پس از رهایی از زندان تخلص خود را به یغما بدل کرد . جامعه درویشی پوشید و پس از سالها اوارگی در تهران با حاج میرزا آقاسی وزیر دیدار کرد . پس از آن چندی در هرات زیست تا اینکه در هشتاد سالگی به میهن بازگشت و به سال  1238 – 1276 هجری – در گذشت

یغما از درخشانترین  شاعران دوره بازگشت است که شعرش به سبب صمیمیت ناشی از سلامت نفس چراغ راه شعر مشروطه شد . اشعاری که از یغما به  جای مانده عبارت است از دو مجموعه غزلیات یا پنج منظومه کوتاه هزلی و تعداد زیادی مراثی و مقطعات و ترجیعات و رباعیات ، غزلیات یغما که به شیوه پیشینیان سروده شده ، دلپذیر و شیواست و توانایی او را در هنر شاعری نشان میدهد

هزلیات او که از همه آثارش مشهورتر است سراسر از دشنام های زشت و بی پرده انباشته است  در میان اشعار یغما ابیاتی آکنده از درد و رنج ، اندوه و بدبینی نیز دیده میشود

یغما در مثری هایی که سروده از شکا نسبتا جدید مستزاد استفاده کرده و نوعی تازه از مراثی را به وجود اورده که به سرود های ملی شباهت داردو پاره ای از انها برای آهنگهای ضربی ساخته شده است و شاعر آنها را نوحه سینه زنی نامیده است .

میتوان چنین گفت که اشعار انقلابی پس از سال  1285  – 1324 هجری – و بسیاری از شعر های فکاهی جراید عهد مشروطه  از شیوه یغما تاثیر پذیرفته اند .

در مجموع میتوان یغمای جندقی را شاعری دانست که نسبت به زمان خود ، روشن فکر و نوآور بوده و میتوان او را پیشاهنگ گویندگان طنز های سیاسی دانست . یغما بسیاری از قید و بندهای سنتی شعر را در هم شکست و میتوان وی را مبتکر نوحه سینه زنی دانست و بدین سبب او را نوآور ترین شاعر دوره بازگشت نامید

 

بهار ار باده در ساغر نمی کردم چه می کردم         ز ساغر گر دماغی تر نمی کردم چه می کردم

هوا تر می به ساغر من ملول از فکر هشیاری       اگر اندیشه دیگر نمی کردم چه می کردم

عرض دیدم بجز می هر چه زآن بوی نشاط آید       قناعت گر بدین گوهر نمی کردم چه می کردم

چرا گویند در خم خرقه صوفی فرو کردی             به زهد آلوده بودآن گر نمی کردم چه می کردم

ملامت می کنندم کز چه بر گشتی زمزگانش           هزیمت گر زیک لشکر نمی کردم چه می کردم

مرا چون خاتم سلطانی ملک جنون دادند              اگر ترک کله افسر نمی کردم چه می کردم

به اشک ار کیفر گیتی نمی دادم چه می دادم          به آه ار چاره اختر نمی کردم چه می کردم

ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی            مدارا گر به این کافر نمی کردم چه می کردم

گشود آنچ از حرم بایست از دیرم کنون یغما         رخ امید بر این در نمی کردم چه می کردم

 

ی‌رسد خشک لب از شط فرات  اکبر من               نوجوان اکبر من

سیلانی بکن ای چشمه چشم تر من                    نوجوان اکبر من

کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون               لعلی آورد به خون

گیتی از نیل عزا ساخته سیه معجر من                نوجوان اکبر من  

تا ابد داغ تو ای زاده آزاده نهاد                        نتوان برد ز یاد

از ازل کاش نمی‌زاد مرا مادر من                     نوجوان اکبر من

 

 

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *