فریدون

پیام فرستادن پسران نزد فریدون

فرستاده آمد دلى پر سخن

سخن را نه سر بود پیدا نه بن‏

ابا پیل و با گنج و با خواسته

بدرگاه شاه آمد آراسته‏

بشاه آفریدون رسید آگهى

بفرمود تا تخت شاهنشهى‏

بدیباى چینى بیاراستند

کلاه کیانى بپیراستند

نشست از بر تخت پیروزه شاه

چو سرو سهى بر سرش گرد ماه‏

ابا تاج و با طوق و با گوشوار

چنانچون بود در خور شهریار

فرستاده آمد دلى پر سخن

سخن را نه سر بود پیدا نه بن‏

ابا پیل و با گنج و با خواسته

بدرگاه شاه آمد آراسته‏

بشاه آفریدون رسید آگهى

بفرمود تا تخت شاهنشهى‏

بدیباى چینى بیاراستند

کلاه کیانى بپیراستند

نشست از بر تخت پیروزه شاه

چو سرو سهى بر سرش گرد ماه‏

ابا تاج و با طوق و با گوشوار

چنانچون بود در خور شهریار

خجسته منوچهر بر دست شاه

نشسته نهاده بسر بر کلاه‏

بزرین عمود و بزرین کمر

زمین کرده خورشیدگون سربسر

دو رویه بزرگان کشیده رده

سراپاى یک سر بزر آژده‏

بیک دست بر بسته شیر و پلنگ

بدست دگر ژنده پیلان جنگ

برون شد ز درگاه شاپور گرد

فرستاده سلم را پیش برد

فرستاده چون دید درگاه شاه

پیاده دوان اندر آمد ز راه‏

چون نزدیک شاه آفریدون رسید

سر و تخت و تاج بلندش بدید

ز بالا فرو برد سر پیش اوى

همى بر زمین بر بمالید روى‏

گرانمایه شاه جهان کدخداى

بکرسى‏ء زرّین و را کرد جاى‏

فرستاده بر شاه کرد آفرین

که اى نازش تاج و تخت و نگین‏

زمین گلشن از پایه تخت تست

زمان روشن از مایه بخت تست‏

همه بنده خاک پاى توایم

همه پاک زنده براى توایم‏

پیام دو خونى بگفتن گرفت

همه راستیها نهفتن گرفت‏

گشاده زبان مرد بسیار هوش

بدو داده شاه جهاندار گوش‏

ز کردار بد پوزش آراستن

منوچهر را نزد خود خواستن

میان بستن او را بسان رهى

سپردن بدو تاج و تخت مهى

خریدن ازو باز خون پدر

بدینار و دیبا و تاج و کمر

فرستاده گفت و سپهبد شنید

مر آن بند را پاسخ آمد کلید

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن