سیاوش

داستان سیاوش‏

کنون اى سخن‏گوى بیدار مغز

یکى داستانى بیآراى نغز

سخن چون برابر شود با خرد

روان سراینده رامش برد

کسى را که اندیشه ناخوش بود

بدان ناخوشى راى او گش بود

همى خویشتن را چلیپا کند

بپیش خردمند رسوا کند

و لیکن نبیند کس آهوى خویش

ترا روشن آید همه خوى خویش‏

اگر داد باید که ماند بجاى

بیآراى ازین پس بدانا نماى‏

چو دانا پسندد پسندیده گشت

بجوى تو در آب چون دیده گشت‏

کنون اى سخن‏گوى بیدار مغز

یکى داستانى بیآراى نغز

سخن چون برابر شود با خرد

روان سراینده رامش برد

کسى را که اندیشه ناخوش بود

بدان ناخوشى راى او گش بود

همى خویشتن را چلیپا کند

بپیش خردمند رسوا کند

و لیکن نبیند کس آهوى خویش

ترا روشن آید همه خوى خویش‏

اگر داد باید که ماند بجاى

بیآراى ازین پس بدانا نماى‏

چو دانا پسندد پسندیده گشت

بجوى تو در آب چون دیده گشت‏

ز گفتار دهقان کنون داستان

تو برخوان و برگوى با راستان‏

کهن گشته این داستانها ز من

همى نو شود بر سر انجمن‏

اگر زندگانى بود دیر یاز

برین وین خرّم بمانم دراز

یکى میوه دارى بماند ز من

که نازد همى بار او بر چمن‏

ازان پس که بنمود پنجاه و هشت

بسر بر فراوان شگفتى گذشت‏

همى آز کمتر نگردد بسال

همى روز جوید بتقویم و فال‏

چه گفتست آن موبد پیش رو

که هرگز نگردد کهن گشته نو

تو چندان که گویى سخن‏گوى باش

خردمند باش و جهانجوى باش‏

چو رفتى سر و کار با ایزدست

اگر نیک باشدت جاى ار بدست‏

نگر تا چه کارى همان بدروى

سخن هر چه گویى همان بشنوى‏

درشتى ز کس نشنود نرم‏گوى

بجز نیکویى در زمانه مجوى‏

بگفتار دهقان کنون باز گرد

نگر تا چه گوید سراینده مرد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن