جنگ يازده رخ
رزم گرازه با سیامک
سه دیگر سیامک ز توران سپاه
بشد با گرازه بآوردگاه
برفتند و نیزه گرفته بدست
خروشان بکردار پیلان مست
پر از جنگ و پر خشم کینه وران
گرفتند زان پس عمود گران
چو شیران جنگى بر آشوفتند
همى بر سر یکدگر کوفتند
زبانشان شد از تشنگى لخت لخت
بتنگى فراز آمد آن کار سخت
پیاده شدند و بر آویختند
همى گرد کینه بر انگیختند
گرازه بزد دست برسان شیر
مر او را چو باد اندر آورد زیر
چنان سخت زد بر زمین کاستخوانش
شکست و برآمد ز تن نیز جانش
سه دیگر سیامک ز توران سپاه
بشد با گرازه بآوردگاه
برفتند و نیزه گرفته بدست
خروشان بکردار پیلان مست
پر از جنگ و پر خشم کینه وران
گرفتند زان پس عمود گران
چو شیران جنگى بر آشوفتند
همى بر سر یکدگر کوفتند
زبانشان شد از تشنگى لخت لخت
بتنگى فراز آمد آن کار سخت
پیاده شدند و بر آویختند
همى گرد کینه بر انگیختند
گرازه بزد دست برسان شیر
مر او را چو باد اندر آورد زیر
چنان سخت زد بر زمین کاستخوانش
شکست و برآمد ز تن نیز جانش
گرازه هم آنگه ببستش باسب
نشست از بر زین چو آذرگشسب
گرفت آنگه اسب سیامک بدست
ببالا برآمد بکردار مست
درفش خجسته بدست اندرون
گرازان و شادان و دشمن نگون
خروشان و جوشان و نعره زنان
ابر پهلوان آفرین برکنان