دسته‌ها
خسرو پرویز

فرستادن خسرو خراد برزین را به نزد خاقان و چاره کردن او از کشتن بهرام چوبینه را

چو آگاهى آمد بشاه بزرگ

که از بیشه بیرون خرامید گرگ‏

سپاهى بیاورد بهرام گرد

که از آسمان روشنایى ببرد

بخرّاد برزین چنین گفت شاه

که بگزین برین کار بر چار ماه‏

یکى سوى خاقان بى‏مایه پوى

سخن هرچ دانى که باید بگوى‏

بایران و نیران تو داناترى

همان بر زبان بر تواناترى‏

در گنج بگشاد و چندان گهر

بیاورد شمشیر و زرین کمر

دسته‌ها
خسرو پرویز

زادن شیرویه ، پسر خسرو به مرغوا

چو بر پادشاهیش شد پنج سال

بگیتى نبودش سراسر همال‏

ششم سال زان دخت قیصر چو ماه

یکى پورش آمد همانند شاه‏

نبود آن زمان رسم بانگ نماز

بگوش چنان پروریده بناز

یکى نام گفتى مر او را پدر

نهانى دگر آشکارا دگر

نهانى بگفتى بگوش اندرون

همى خواندى آشکارا برون‏

بگوش اندرون خواند خسرو قباد

همى گفت شیروى فرخ نژاد

چو شب کودک آمد گذشته سه پاس

بیامد بر خسرو اختر شناس‏

دسته‌ها
خسرو و شيرين

کشتن شیرین، مریم را و بند کردن خسرو شیروى را

ازان پس فزون شد بزرگى شاه

که خورشید شد آن کجا بود ماه‏

همه روز با دخت قیصر بدى

همو بر شبستانش مهتر بدى‏

ز مریم همى بود شیرین بدرد

همیشه ز رشکش دو رخساره زرد

بفرجام شیرین ورا زهر داد

شد آن نامور دخت قیصر نژاد

ازان چاره آگه نبد هیچ کس

که او داشت آن راز تنها و بس‏

چو سالى بر آمد که مریم بمرد

شبستان زرّین بشیرین سپرد

دسته‌ها
یزدگرد سوم

نامه یزدگرد به ماهوى سورى و به مرزبانان خراسان

دبیر جهان دیده را پیش خواند

دل آگنده بودش همه برفشاند

جهاندار چون کرد آهنگ مرو

بماهوى سورى کنارنگ مرو

یکى نامه بنوشت با درد و خشم

پر از آرزو دل پر از آب چشم‏

نخست آفرین کرد بر کردگار

خداوند دانا و پروردگار

خداوند گردنده بهرام و هور

خداوند پیل و خداوند مور

کند چون بخواهد ز ناچیز چیز

که آموزگارش نباید بنیز