چو آگاهى آمد بشاه بزرگ
که از بیشه بیرون خرامید گرگ
سپاهى بیاورد بهرام گرد
که از آسمان روشنایى ببرد
بخرّاد برزین چنین گفت شاه
که بگزین برین کار بر چار ماه
یکى سوى خاقان بىمایه پوى
سخن هرچ دانى که باید بگوى
بایران و نیران تو داناترى
همان بر زبان بر تواناترى
در گنج بگشاد و چندان گهر
بیاورد شمشیر و زرین کمر