پند آموز

دوستی قورباغه و کرم ابریشم

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند

آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند…

…و عاشق هم شدند.

کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،

و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..

بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم

کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..

بچه قورباغه گفت :قول می دهم.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل هوا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.

کرم گفت:تو زیر قولت زدی

بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود…من این پا ها را نمی خواهم…

…من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.

کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم.

قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.

بچه قورباغه گفت قول می دهم.

ولی مثل عوض شدن فصل ها،

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.

کرم گریه کرد :این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.

بچه قورباغه التماس کرد:من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم…

من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.

کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را…

این دفعه ی آخر است که می بخشمت.

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل دنیا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

او دم نداشت.

کرم گفت:تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.

بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.

آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.

کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.

یک شب گرم و مهتابی،

کرم از خواب بیدار شد..

آسمان عوض شده بود،

درخت ها عوض شده بودند

همه چیز عوض شده بود…

اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.

بال هایش را خشک کرد.

بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.

آنجا که درخت بید به آب می رسد،

یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

پروانه گفت:بخشید شما مرواریدٍ…

ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :…سیاه و درخشانم را ندیدید؟

قورباغه جهید بالا و او را بلعید ،

و درسته قورتش داد.

و حالا قورباغه آنجا منتظر است…

…با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند….

…نمی داند که کجا رفته.

 

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *