دسته‌ها
کمبوجیه کمبوجیه و مغان

کمبوجیه و مغان

کورش در نبرد با مردم بیابانگرد شمالی به خاک افتاد . خبر مرگ وی در آگوست – امرداد – ۵۳۰ به بابل رسید . و اندکی پس از آن کمبوجیه تاج شاهنشاهی ایران را بر سر گذاشت و از همان زمانست که میبینیم در نوشته های بابلی از کمبوجیه شاه بابل ، شاه کشورها سخن رفته است .

بابلیان بنا بر همان روشی که درگاه شماری داشتند آغاز سال جلوس او را از نیسان – فروردین – ۵۳۰ گرفتند و از این روی ماه آگوست آن سال یعنی ماهی که در آن شاهنشاهی به کمبوجیه رسیده بود ششمین ماه سال جلوس جهانداری کمبوجیه به شمار آمد

کمبوجیه مردی بود دلاور و کاردیده و سپهداری بی باک ، لیکن از کارهای بد فرجام او راه دادن مغان به دربار بود. مغان قبیله ای از مادها که اگر چه دین زرتشت را پذیرفته بودند لیکن چنان شاخ و برگها و پیرایه های خشک و پوچ بر آن بستند که آن دین در میان ایشان اصالتی را که در گائاها می یابیم از دست داد

انجام قربانی ها در دست انان بود ، پیشگوئی و خوابگزاری میکردند و خواننده سرودهای دینی و گاه آموزگار بزرگزادگان ایرانی بودند در لشکرکشی ها پیشاپیش سربازان کمانگیری که با تیغ و بازو به جنگ دشمن میرفتند راه میسپردند تا با نیایش هائی که برای خدایان میکردند جان شمشیر زنان را پاس دارند

ظاهرا هنگام فرمانروائی کورش و آزادگان او مغان نفوذ دیرین خود را از دست دادند زیرا آنان آفریننده پاک را با کمال سادگی میپرستیدند . این اختلاف نظر مغان را خشمگین ساخت . هنگامی که کورش از جهان برفت ، مغان زمان را برای راه یافتن در دل کمبوجیه و دربار او نیکو یافتند و چون این مرد تیزهوشی و دریادلی و بزرگواری بی مانند پدر را نداشت و با اخلاق بابلیان کهنه پرست و زیردستان چاپلوس و متعصب زیسته بود رفتاری بی احتیاطانه در پیش گرفت و مغان را مه در دل مردم نفوذ فراوان داشتند در دربار راه دادند و جاه بخشید و از همه مهمتر پاسبانی آرامگاه کورش را بدانان سپرد و با اینکار پایتخت شاهنشاهی و جایگاه  تاجگذاری خسروان ایرانشهر به چنگ مغان افتاد

.

دسته‌ها
کورش

پایان کار کمبوجیه و آغاز کار کورش – از زبان استاد شاپور شهبازی

درباره فرجام کمبوجیه چیزی نمیدانیم . هرودتوس که بهترین سرچشمه های کهن درباره زندگی کورش است درباره پدرش سخنی نمیگوید

کتزیاس – که به دروغ پدر کورش را آترداتس – آذرداد – نامی خوانده – گوید که وی در جنگ با پادشاه ماد کشته شد

گزفن بر آن است که پدر کورش کمبوجیه پادشاه پارس تا دیری زنده بود و فرزند را در کارها یاری و همراهی می کرد و در پیری در گذشت

چون هیچگونه سرچشمه دیگری در دست نیست ناروا نمی باشد اگر گمان کنیم که کمبوجیه چون کورش را بَرنَده فر  شاهنشاهی و برازنده فرمانروائی یافت خود در پیری از پادشاهی کنار گرفت و تاج و تختش را به پسر والاگوهرش سپرد

چشم پوشی از حق پادشاهی در برابر جوانی نامجوی و فرهمندی که برازنده تاج و تخت می نماید از ویژگی های پادشاهان خردمند ایران است و اردشیر دوم  تاج و تختش را به داریوش که پسر مهترش بود سپرد – هر چند که این پسر بر پدر بشورید و کشته شد – ، اردشیر پاپکان شاهنشاه بزرگ ساسانی نیز تاج و تخت خود را به شاپور شیر دل و پیروزمند واگذاشت

از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که در ۵۵۹ کمبوجیه هخامنشی جای خود را به کو.رش داده ، یعنی یا بمرده و کورش جای پدر را گرفته و یا از کار پادشاهی کناره گرفت و نگین فرمانفذمائی را به کورش بخشید

 

.

دسته‌ها
شجره نامه هخامنشیان

کمبوجیه اول

کمبوجیه پادشاه انشان را باید از نامبرداران تاریخ ایران بشمار آورد زیرا از پشت وی بود که کورش  بزرگ پای به جهان هستی نهاد

زبان ایلامی : کَن – بُو – صی – ایش «Kan – bu – si – ish  »

زبان بابلی : : کم – بو – زی – ایه « Kam – bu – zi – ia »

زبان یونانی : کمبوسیس

در چند نوشته پارسی و تازی این نام را به صورت قمبوزس اورده اند . معنیو ریشه این نام هنوز روشن نشده است ، شاید ایرانی هم نباشد . حتی گزنفن هم میدانست که کمبوجیه یککم پدر کورش بزرگ ، پادشاه پارس به شمار می رفته است . لیکن در ان هنگام زور هوخشتر بر همه می چربید ، پارسیان هم مانند دیگران سر به فرمان او نهادند

.

دسته‌ها
کمبوجیه کمبوجیه و مغان

کمبوجیه و آئین شکنی

کمبوجیه در آن هنگام فی دیما دختر هوتانه را به زنی داشت این هوتانه دختر ثوخر بود و خانواده وی از نژاده ترین دودمان آزادگان ایران به شمار میرفت

فرزند میوه زندگی آدمی و مایه امید اوست ، فرزند است که تخمه بزرگ مردان را پاس دارد و میراث  پیشینیان را به آیندگان سپارد و کسی را که فرزند نباشد امیدی به فرداش نباید

یکی از بدبختی های کمبوجیه که تاریخ نویسان فراموش کرده اند  این بود که فرزندی از او پای نمیگرفت . میدید که زندگیش تهی است و شکوه و توانائیش نا استوار و فردایش تاریک و همین امر که فرزند ، خانه افروز و امید پرور نداشت درمنش وی سخت تاثیر گذاشت و او را تند خوی و خودکامه کرد زیرا نمیتوان پذیرفت که وی از آغاز بدمنش و دیوخوی بوده ، چنان که اگر چنین بود کورش جوانمرد و مردم نواز هرگز او را به جانشینی خود یعنی به نگهبانی و پرستاری ایرانیان نمیگذاشت

از انجا که سرنوشت برای این شاهنشاه تلخ کام بد میخواست به خواهر خود هئوتسه دل باخت و بر آن شد که او را به همسری برگزیند . یک چنین زناشوئی ای که برای آزادگان ایران پیشینه ای نداشت در میان بومیان نا آریائی و مغان و بسیاری مردم دیگر رایج بود

کمبوجیه ناچار شد که قانون پارس را به طور کامل از بین ببرد و آنرا بشکند تا بتواند بر خواسته خود دست یابد . شاهنشاه در ایران باستان نماینده ایرانیان و پاسبان آنان بود و در نزد مردم توانا و شکوهمند و ارجمند به شمار میرفت و مهان خردمند و کاردیده و نژادگان آزاده هوشیار او را در کارهای یاری و راهنمائی میکردند

از این رو شاهنشاه پیش از دست یازی بکاری مهم میبایست داوران شاهی و نیر نژادگان ایرانی رای زند و از انان راهنمائی بخواهد . داوران شاهی ، هفت تن آزاده نژاد بودند و تا هنگامی که لغزش و گناهی از ایشان یر نزده بود جاه و ارجشان به جای می ماند .

کمبوجیه که از دل باختن بر خواهر خود نزد ایرانیان شرم داشت داوران شاهی را گفت تا بنگرند که آیا قانونی هست که زناشوئی برادری را با خواهرش روا دارند یا نه ، داوران که مردانی پاک و ناموس پرست بودند لیکن از زود خشمی و تند خوئی فرمانروای هخامنشی آگاهی داشتند خواستند بی آنکه آئین سربلند پارسی را به دروغ بیالایند خشم کمبوجیه را از خود دور دارند . پس او را بدین گونه پاسخ دادند :

قانون های پارسی را نیک نگرستیم هیچیک نیست که زناشویی برادری را با خواهرش روا داند لیکن یکی هست که گوید شاه پارسی در انجام هر آنچه دلپذیرش آید آزاد است .

چنان بود پاسخ داوران و کمبوجیه بی درنگ هئوتسه را به همسری برگزید و با این کار آئین مغان را پذیرفت و کارش نمونه ای شد برای هخامنشی های دیگر که حتی هنر رزم آوری او را نیز نداشتند . چون یک چند برفت و اتش مهر او به سردی گرائید بنابر همان آئین مغان با دومین خواهر خود رئوخشنه نیز زناشوئی کرد و نشان داد که چه سان از راه پارسی دور افتاده بود و سر در دامن مغان نهاده است

 

.

دسته‌ها
برادر کشی کمبوجیه

برادر کشی

کورش پسر کهتر خود بردیه را سپرده بود که هموتره فرمانبردار و پشت و پناه برادر بزرگ خود کمبوجیه باشد و در سایه او به سربلندی و آرامش بزید .

 بردیه شاهزاده ای بود بزرگ تن و زورمند و مردم پسند ، تناوری او از لقبی که به وی دادند بر می آید و زور مندی او از داستنای که درباره کمان کشی اش آورده اند گرایشی که ایرانشهریان به بردیه دروغین نشان دادند به گمان این که وی پسر کورش باشد نمودار پایه و جاهی است که برادر کمبوجیه در دل مردم داشته است

.بردیه شاهزاده ای بود نا آرام و گردنکش ، همین که کورش چشم از جهان فرو بست در گوشه و کنار شاهنشاهی سرکشی هائی رخ داد که بردیه به ظاهر در آنها دخالت داشت . 

کمبوجیه در نیکخوئی و خردمندی به پای پدر نمیرسید و شکیبایی او را در برابر دشوارری ها نداشت وی میخواست کارهای انجام نیافته پدر را سروئ سامانی دهد ، کینش را از دشمنان بازجوید و سزای ستیزه انگیزی آمازیس نیرومند را در کنارش نهد . برای این کارهای سخت خطرناک میبایست خود ایرانیان را سپهدار باشد و میترسید هنگامیک ه از ایران دور می افتد برادر نا آرامش گردنکشی کند و بر تاج شاهنشاهی دست اندازد . به راستی هم چنان مینمود که هرگاه بردیه دست به شمشیر میبرد امید پیروزیش زیاد می بود

کمبوجیه را هراس در ربودن و بر آن شد تا ریشه هرگونه سرکشی را از بیخ برکند و با دلی آسوده به انجام کارهای خود بپردازد پس یکی از دوستان وفادار خود بفرمود تا بردیه را در کمال پنهانی سر به نیست کند ، چنانچه چگونگی کشته شدنش در پرده بماند و کس ندانست که در آب خلیج پارس خفه اش کردند و یا در نخجیر گاه از میانش بردند بردیه هنوز جوان بود که نابود شد لیکن از وی دختری زیبا روی بر جای ماند که پارامیس نام داشت

 

.

دسته‌ها
باز جستن کین پدر کمبوجیه

باز جستن کین پدر

نویسندگان پیشین ما را اگاهی نکرده اند که از تاجگذاری کمبوجیه تا لشکر کشی او به مصر بر وی و ایرانیانش چه رفته است میتوان پذیرفت که یکی از نخستین کارهای این پادشاه باز جستن کین پدر از سکاها بوده است زیرا کورش در جنگ با آنان جان باخت ولی پیکر او را به پاسارگارد آوردند و از سوی دیگر میبینیم که در آغاز پادشاهی داریوش سکاهای شمال خاوری ایران فرمانبردار وی بوده اند بنابر این میتوان گفت که کمبوجیه بر سر کشندگان کورش لشکر کشید و چون به پیروزی رسید آنان را به فرمانبرداری واداشت

 

.

دسته‌ها
کمبوجیه گشودن مصر توسط کمبوجیه

دلائل لشکر کشی به مصر

پیشینیان چون انگیزه های جنگ ایرانیان و مصریان را در نیافته اند ، داستان های شگفت انگیز ساخته اند

هرودتوس مینویسد : پارسیان گویند ، کورش به چشم دردی دچار آمد و از امازیس درخواست که او را پزشکی کار آمد به ایاران فرستد . فرعون چنان کرد و پزشک که دورافتادن از خانه و فرزندان را از چشم پادشاه مصری دید کینش را به دل گرفت . کمبوجیه به تخت نشست دانشمند مصری او را اندرز داد تا دختر امازیس را خواستگاری کند و می اندیشید که فرعون درخواست کمبوجیه میپذیرد و از دختر خود دور میافتد و یا نمیپذیرد و خشم کمبوجیه مایه کارزار خواهد شد. در هر دو حال آن پزشک کین خود را گرفته است . کمبوجیه چنان کرد که او گفته بود . فرعون در اندیشه فرو رفت که ننگ باشد دختر فرستم که همخوابه کمبوجیه شود و شاهبانوی ایرانش نخوانند و اگر هم نفرستم شاهنشاه پارسی بر سر خشم اورده باشم و مرا پای برابری با او نیست . سرانجام نی یتیس دختر زیبا روی اپریس فرعون پیشین مصر را به نام خود به دربار ایارن فرستاد . این راز پس از چندی از پرده بیرون افتاد و کمبوجیه برای گوشمالی آمازیس نیرنگ ساز بر سر او لشکر کشید

هرودتوس مینویسد این داستان را مصریان به گونه ای دیگر هم می گفتند : این کورش بود که دختر آمازیس را بخواست نه کمبوجیه ، و آمازیس دختر اپریس را برای کورش فرستاد و کمبوجیه از این شاهدخت بود ، برای کوتاه کردن دست آمازیس از سرزمین نیاکان خود به مصر سپاه اورد و بر تخت پدر بزرگ خود نشست

در سومین داستنا گوید : کورش زن مصری خود را بر شاهدخت کاسه دانه هخامنشی برتری داده بود و پسر این یک در ده سالگی سوگند خورد که چون بر تخت نشست مصر را زیروزبر کند.

بی بنیادی این افسانه را خود هرودتوس نیز میدانسته است و ما سخنی چند در باره داستان های دیگر بگوئیم

چون آپریس ، فرعون مصردر ۵۶۸ چشم از جهان بپوشید و امازیس فرعون شد ، هرگاه چنین انگاریم که نی یتیس درست در سال مرگ پدر هم زاده شده باشد ، فرستاده شدن او به ایران می بایست در ۴۲ سالگی اش رخ داده باشد در آن هنگام وی نمی توانسته چندان زیبا روی باشد و کدام بخردی در افسانه بودن این دادستان دو دل تواند بود ؟

اما در باره داستان دیگر : همه کس میدانست که مادر کمبوجیه شاهدخت کاسه دانه هخامنشی بوده است ، از آن گذشته پسر بزرگ کورش هنگامی که زاده شد که پدرش پادشاهی کوچکی بیش نداشت و امازیس را با او سر و کاری نبود . باید دانست که مصریان به نیاکان خود سخت می بالیدند و برایشان دشوار بود بیگانه ای را بر خود سرور ببینند . اگر میتوانستند کمبوجیه را تخمه یکی از شاهان خویش بشمار آورند ، نه تنها دیگر برای سر شکسته شدنشان از پیروزی ایرانیان جائی نمی ماند بلکه میتوانستند بر خود ببالند که فرمانبردار شاهزاده ای مصری هستند که با زیرکی تخت و تاج ایران را نیز به چنگ آورده این مایه دلخوشی مصریان گشت که او را دختر زاده فرعون خود بدانند و خواهیم دید که وی را از خود می دانستند و به وی نام و لقب مصری هم داده بودند

اکنون اگر از افسانه چشم بپوشیم انگیزه های لشکر کشی به مصر را میتوان در کینه جوئی ایرانیان و بیم شان از آمازیس نیرومند و کار دیده و نیز در بلند پروازی های کمبوجیه و همچنین در دارائی و زرخیزی مصر و موقعیت جغرافیائی آن سرزمین دانست

  1. کین جویت : این آمازیس بود که با دشمنان کورش پیمان اتحاد بست تا ایرانیان را به زانو در آورد ، اکنون که کورش در گذشته بود پسرش میبایست نیت کورش مبنی بر لشکر کشی به مصر را به مرحله عمل در آورد و دشمن را سرکوب کند ، زیرا تا آنهگام که امازیس از پای در نیامده بود بیم ان میرفت که روزی از ترس جان خود بر ایران بتازد و در جنگ پیشدستی کند و یا با این و آن پیمان بندد و بر لشکر خود بیافزاید و مایه دردسر ایرانیان را فراهم آورد
  2. بلند پروازی کمبوجیه : پسر کورش مردی بود جنگی و بلند پرواز و خودکامه تا دشمنش را به زانو در نمی آورد از پای نمی نشست ، سپهداری لشکر نیز با او بود که با گشورگشائی و آورد جوئی خویگر شده بود . به راستی دشوار بود سپهبدی جنگاور با لشکری دشمن شکن و گردن فراز در خانه بی کار بنشیند و پیشرفت های دشمن را بنگرد
  3. زرخیزی و موقعیت جغرافیایی : به گمان من -شاهپور شهبازی – نباید فراموش کرد که مصر سرزمین گندم خیز و بارور پرخواسته ای بود. ایرانیان با دردست داشتن آن نه تنها از گندم و آبنوس و سیم آن سرزمین بهره مند می شدند بلکه میتوانستند از جنگجویان ، پزشکان ، هنرمندان و ساز و برگ فراوانشان نیز برخوردار گردند . وانگهی برای شاهی چون کمبوجیه روشن بود که با گرفتن مصر میتواند هرگاه که بخواهد فرستاده شدن گندم را از آن سرزمین به یونان باز دارد

 

.

دسته‌ها
تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیان کمبوجیه گشودن مصر توسط کمبوجیه

گشودن مصر

کمبوجیه با سپاهی گران در ۵۲۵ به سوی مصر روی اورد . پیش از رفتن اهرو ویشتو را پادشاه – سرپرست دربار شاهی – کرد

در میان لشکریان کمبوجیه گروهی از یونانیان مزدور از اقوام آئولی و ایوانی هم بودند و امازیس نیز که سالها کارسازی دفاع در برابر پارسیان را میدید ، لشکری از سپاهیان مزدور یونانی داشت که فرمانده آنان فانس از اهالی هالیکارناس بود . این سردار کارآزموده با فرعون به همزد و به نزد کمبوجیه گریخت و آگاهی های نظامی مهمی بود داد و شاهنشاه پارسیان با سپاهیانش رهسپار پلستین و مصر گشتند و از اعراب میان راه که با ایرانیا دوست بودند شتران زیادی گرفتند تا آب کافی به همراه بردارند . شهر های میان راه پایداری چندانی نشان ندادند و راه بر ایرانیان گشوده شد . ناوگان کمبوجیه هم در دریای مدیترانه به سوی مصر رفت تا دهانه نیل را ببندد و وی در همان هنگام شنود که آمازیس پیر درگذشته است و پسرش پسامتیک فرعون مصر گشته .

چون ایرانیان به شاخه ای از رود نیل به نام پلوزین رسیدند سپاه مصریان نیز به سویشان شتافتند و در دشت پلوزین باهم روبرو شدند . از آنجا که یونانیان مزدور در لشکر مصر از فانس خشمگین بودند ، پسران او را آوردند و در پیش دو سپاه سر بریدند. در جنگی که پس از آن روی داد ایرانیان پیروزی قطعی به دست اوردند و مصریان با هرج و مرج به سوی ممفیس گریختند تا در پناه دیوارهای بلند و استوار آن پایداری کنند

کمبوجیه پیکی با کشتی نزد انان گسیل فرمود و آنان را به سر فرود آوردن به ایارنیان فرا خواند ، لیکن ایشان فرستاده را کشتند و کشتی و سرنشینانش را نابود کردند . اما چون شهر بندان سخت شد نزد کمبوجیه رفتند وفرمانش سرنهادند . پستامیک نیز گرفتار شد

 

.

دسته‌ها
کمبوجیه گشودن مصر توسط کمبوجیه

رفتار کمبوجیه در مصر

آن هنگام مردم در ترس مرگباری فرو رفته بودند و بر جان و ناموس و خواسته خود بیم داشتند . سپاهیان پیروزمند به بتخانه ها رفتند و در انها جای گرفتند . لیکن شاهنشاه چنان که شیوه پدرش بود با مردمان به نیکی رفتار کرد ، پستامتیک را ارجمند شمرد و نیازرد . و برای نوازش و دلگرمی مردم در برابر گاو آپیس سر فرود آوردو بفرمود تا سپاهیانش از بتخانه ها بیرون رفتند و سرای هایی را که در انها ساخته بودند ، خراب کردند و انگاه چون یکی از فرعون های قانونی آن سرزمین پادشاه مصر شد و آنچه را که فرعون های آن سامان برای بتهای خویش به جای می آوردند انجام داد . در این میان دریاسالار مصری اوجاهوررسنه شهر استوار و بزرگ سائیس را پاس میداشت . چون شهر زادگاه خاندانی بود که کمبوجیه پادشاهی را از آن گرفته بود و هر فرعونی میبایست در برابر بت نئیت کرنش کند شاهنشاه بدانسوی شتافت و دریا سالار به پیشوازش امد و گرم پذیرفته شد او جاهوررسنه ، شاهنشاه را از نام و نژاد خدایان و چگونگی دین مصریان و انچه را که فرعون ها میبایست انجام دهند آگاهی داد و در جشنی با شکوه تاج فرمانفرمائی مصر بالا و پائین را بر سر فرعون تازه گذاشت و او را به نام مصوت رع – زاده ع ، که خدای آفتاب و پدر فرعون ها بود – نامید .

در این جشن کمبوجیه برای نوازش بومیان نئیت ، بت بزرگ آنان را نماز برد و برای او نیازها کرد و بفرمود تا جشن های کهن را بر پای دارند و خدایان بویم را ارج نهند.

انگاه دریاسالار را سخت بنواخت و او را به پایه پزشک سالار یا بزرگ پزشکان و فرمانده پاسداران کاخ خود رسانید و اجازه اش داد که هرچه از ثروت و املاک آن حوالی برای خدایان و خویش و مردم آن سرزمین لازم میبیند آزادانه برگیرد . از سوی دیگر نیز سپاهیان ایرانی پس از محاصره سخت هلیوپولیس را گشودند و بدانجا درامدند

در این هنگام پسامتیک که با وی شاهانه چنان رفتار میشد که با شاهان کنند بر آن بود که ناسپاسانه بر ایران بتازد و از این رو کنکاش کرد و بر آن امید که آنان را نابود کند . کمبوجیه دیگر جای شکیبائی و بخشش ندید و او را سخت سزا داد

کمبوجیه مفیس را در مقام پایتختی مصر نگاهداشت و این سرزمین را به عنوان یک استان به ایرانشهر افزود که مودرایه خوانده میشد

احتمالا کمبوجیه برای آن که به پادشاهی خود بر مصر جنبه قانونی بدهد ادعا کرد که وی پسر – و یا شوهر – نی یتیس دختر اپریس فرعون مصر که امازیس بر او شوریده بود میباشد و از این جهت مصر حتما به عنوان جهیزیه مادرش به ایرانشهر می رسد

بدین گونه این کشور کهنسال بدست ایرانیان افتاد و از این پس بازرگانی یونانیان با آن سرزمین بسته به دلخواه کمبوجیه بود .

 

.

دسته‌ها
کمبوجیه گشودن مصر توسط کمبوجیه

کمبوجیه و گاو آپیس

یکسال پس از فتح مصر ، یعنی در سال ۵۲۴ گاو اپیس از جهان برفت . کمبوجیه دستور داد تابوتی سنگی و یک سنگ آرامگاه برای آن گاو مقدس بسازند . بر روی سنگ ارامگاه که اینک در موزه لوور است تصویری از کمبوجیه در جامه مصری نقش شده که در پیش گاو آپیس زانو زده است و یک بز برای نیاز و فدیه در جلوی اوایستاده و بر فراز سرش قرص خورشید بالداری دیده میشود بالای سر آپیس به خط هیروگلیفی چنین نوشته اند : آپیس آتوم که شاخ بر سر دارد ، توانا است زندگانی کامل بخشد .

بر فراز سر کمبوجیه نام او بنا به آئین مصری که نام پادشاهان را داخل یک بیضی می نوشتند در درون یک بیضی نقره شده است و لقب هایش را بدین گونه نوشته اند : مظهر هوروس – پروردگار آفتاب درخشان ، شاهنشاه مصر بالا و پایین ، بازمانده پرودگار رع ، کمبوجیه خدای مهربان و سرور دوکشور مصر بالا و پائین

در بخش پائین سنگ آرامگاه این نوشته را منقور کرده اند : در سال ششم ، سومین ماه از فصل شمو روز دهم در دوران پادشاهی اعلیحضرت شاهنشاه دو مصر بالا و پایین و پسر پروردگار بزرگ ، رع ،که او را زندگانی جاودانی بود خداوند آپیس با آرامشی تمام به سوی غروبگاه خود راهنمائی شد و او را در آرامگاهش و در مکانی که شاهنشاه برای او بنا ساخته بود جای دادند . پس از انجام کلیه مراسم که برای مومیائی کردن آن لازم بود جامه های فاخر بر او پوشانیدند و کلیه زینت آلات و جواهرات گرانبهای او را با وی در آراماگه ابدیش جای دادند و این ها همه به همان ترتیب انجام شد که شاهنشاه کمبوجیه که جاوید باد فرمورده بود

و بر سنگی نیر نوشته ای بدین گونه کنده اند : مظهر هوروس پرودگار آفتاب درخشان ، شاهنشاه دو مصر بالا و پایین و بازمانده و پسر پروردگار بزرگ ، رع ، کمبوجیه که جاودانی باید این بنای بزرگ را از سنگ خارا برای آرامگاه اپیس اوزیریس بر پا داشت و این تابوت از طرف او یعنی کمبوجیه که شاهنشاه دو مصر بالا و پایین و پسر پروردگار بزرگ ، رع ، است اهدا شد .بهرمندی از تمام نعم زندگی ابدیت مطلق و کامیابی کامل ،  تندرستی و شادی فراوان او را باد که پادشاه دو مصر بالا و پائین است.

آنگاه این تابوت سنگی را با شکوه فراوان به گورستان سراپیوم که در نزدیکی ممفیس بود بردند و به خاک سپردند . سپس گاو آپیس دیگری را که در آن هنگام نوزده ماهه بود آوردند و با سرور کامل و شادی بسیار به جای آن یکی خدای خود شمردند و این اپیس تا هفت سال بعد یعنی تا ۵۱۸ زنده بود و در آن هنگام بمرد و شاهنشاه داریوش دستور داد برای آن تابوتی درست کنند و در سراپیوم به خاکش سپارند

 

.