متن کامل شاهنامه فردوسی
از پیرى نالیدن سراینده
الا اى دلاراى سرو بلند
چه بودت که گشتى چنین مستمند
بدان شادمانى و آن فرّ و زیب
چرا شد دل روشنت پر نهیب
چنین گفت پرسنده را سروبن
که شادان بدم تا نبودم کهن
چنین سست گشتم ز نیروى شست
بپرهیز و با او مساو ایچ دست
دم اژدها دارد و چنگ شیر
بخاید کسى را که آرد بزیر
الا اى دلاراى سرو بلند
چه بودت که گشتى چنین مستمند
بدان شادمانى و آن فرّ و زیب
چرا شد دل روشنت پر نهیب
چنین گفت پرسنده را سروبن
که شادان بدم تا نبودم کهن
چنین سست گشتم ز نیروى شست
بپرهیز و با او مساو ایچ دست
دم اژدها دارد و چنگ شیر
بخاید کسى را که آرد بزیر
هم آواز رعد ست و هم زور کرگ
بیک دست رنج و بیک دست مرگ
ز سرو دلاراى چنبر کند
سمن برگ را رنگ عنبر کند
گل ارغوان را کند زعفران
پس زعفران رنجهاى گران
شود بسته بىبند پاى نوند
و زو خوار گردد تن ارجمند
مرا در خوشاب سستى گرفت
همان سرو آزاد پستى گرفت
خروشان شد آن نرگسان دژم
همان سرو آزاده شد پشت خم
دل شاد و بىغم پر از درد گشت
چنین روز ما ناجوانمرد گشت
بدانگه که مردم شود سیر شیر
شتاب آورد مرگ و خواندش پیر
چل و هشت بد عهد نوشین روان
تو بر شست رفتى نمانى جوان