
محمد رضا عبدالملکیان از شاعران نوجوی معاصر است که در سال ۱۳۳۶ در نهاوند به دنیا امد. وی با درجه دکتری فارغ التحصیل دانشگاه کشاورزی تهران است .
عبد الملکیان از شاعران نوگو و نوجوی عصر انقلاب است که از ابتدای کار شاعری به شیوه شرعی نو رو آورد . وی در انواع قالبهای شعر فارسی طبع آزمایی کرده است . اما اشعار مطرح او را عمدتا قالبهای نو نیمائی و اشعار منثور – سپید – او تشکیل میدهند .
عبدالملکیان
در ابتدا به قالب چهار پاره های پیوسته روی آورد و در این عرصه اشعار قابل توجهی سرود . او در زمینه سرایش رباعی و نیز دو بیتی هایی با گویش نهاوندی نیز ابتکاراتی در ترکیب عرضه می کند . اشعار نو او به سبک نیمائی و منثور حکایت از شاعریدارد که به دنبال زبانی مستقل و خاص است .
اغلب سروده های او عاشقان با درون مایه اجتماعی دارد .که با لحنی صمیمی و زبانی ساده و خوش اهنگ و به دور از از باهام گردیه است . انسان و تحولات درونی او و عشق و تعالی ، مضامین اصلی درون مایه شعری او را تشکیل می دهند که از مشخصه های شعری او نیز هستند و در اشعار او جلوه ای محسوس دارد و اشعار او غالبا روایی است تا تصویری ، و دارای ترکیبات و تعبیرات بدیع و ابتکاری
در شعر او گرایش به ساده زیستن و عشقی پاک و بازتاب دارد . در مجموع حمد رضا عبدالملکیان از شاعران با استعداد و نوجویی است که با اشعار عاشقانه و انسانی و لحنی صمیمی و عاطفی و زبانی ساده و خوش اهنگ یکی از مطرح ترین شاعران عصر انقلاب به شمار می آید .
آثار :
- مه در مه
- ریشه در ابر
- مهربانی
- رد پای روشن باران
- آوازهای آبادی
- رباعی امروز
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد
زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را
احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است
زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم
زیبا
کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ی عشق
بنشان مرا به منظره ی باران
بنشان مرا به منظره ی رویش
من سبز می شوم
آب و آبی
با تو میجوشد
آسمان
یا هرچه دریاییست
سبز و سوری
با تو میروید
زمین
یا هرچه زیباییست
ارغنون و عشق
با تو میماند
لحن دل
یا آنچه لیلاییست
مهر و مینو
با تو میتابد
آنچه روشن
آنچه رویاییست
ماه و مه پیچیده درهم
فرصتی ماندهست
پشت راز سبز جنگل
فرصتی بیوَهم
پای رفتن هست و شوق نورَسی با من
سمت و سویی تا سحرزاییست
.
با سلام خدمت استاد خوبم جناب عبدالملکیان عزیز
من هیلدا ۳۰ ساله از دوستداران شما عزیز هستم
خیلی چیزها از شما یاد میگیرم و استفاده میکنم
خیلی دوست داشتم میل شما رو داشته باشم تا از نظرات خوب شما در رابطه با اشعارم بهره مند شوم
اگه لطف کنید ممنون میشم
دوستون دارم
ارادتمند شما : هیلدا