متن کامل شاهنامه فردوسی

کشته شدن اغریرث به دست برادر

چو اغریرث آمد ز آمل برى

و زان کارها آگهى یافت کى‏

بدو گفت کاین چیست کانگیختى

که با شهد حنظل بر آمیختى‏

بفرمودمت کاى برادر بکش

که جاى خرد نیست و هنگام هش‏

بدانش نیاید سر جنگجوى

نباید بجنگ اندرون آبروى‏

سر مرد جنگى خرد نسپرد

که هرگز نیامیخت کین با خرد

چنین داد پاسخ بافراسیاب

که لختى بباید همى شرم و آب‏

هر آنگه کت آید ببد دسترس

ز یزدان بترس و مکن بد بکس‏

چو اغریرث آمد ز آمل برى

و زان کارها آگهى یافت کى‏

بدو گفت کاین چیست کانگیختى

که با شهد حنظل بر آمیختى‏

بفرمودمت کاى برادر بکش

که جاى خرد نیست و هنگام هش‏

بدانش نیاید سر جنگجوى

نباید بجنگ اندرون آبروى‏

سر مرد جنگى خرد نسپرد

که هرگز نیامیخت کین با خرد

چنین داد پاسخ بافراسیاب

که لختى بباید همى شرم و آب‏

هر آنگه کت آید ببد دسترس

ز یزدان بترس و مکن بد بکس‏

که تاج و کمر چون تو بیند بسى

نخواهد شدن رام با هر کسى‏

یکى پر ز آتش یکى پر خرد

خرد با سر دیو کى در خورد

سپهبد بر آشفت چون پیل مست

بپاسخ بشمشیر یازید دست‏

میان برادر بدو نیم کرد

چنان سنگدل ناهشیوار مرد

چو از کار اغریرث نامدار

خبر شد بنزدیک زال سوار

چنین گفت کاکنون سر بخت اوى

شود تار و ویران شود تخت اوى‏

بزد ناى رویین و بر بست کوس

بیاراست لشکر چو چشم خروس‏

سپهبد سوى پارس بنهاد روى

همى رفت پر خشم و دل کینه‏جوى‏

ز دریا بدریا همى مرد بود

رخ ماه و خورشید پر گرد بود

چو بشنید افراسیاب این سخن

که دستان جنگى چه افگند بن‏

بیاورد لشکر سوى خوار رى

بیاراست جنگ و بیفشارد پى‏

طلایه شب و روز در جنگ بود

تو گفتى که گیتى برو تنگ بود

مبارز بسى کشته شد بر دو روى

همه نامداران پر خاشجوى‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن