اردشیر بابکان

ستودن خراد اردشیر را

چو بر تخت بنشست شاه اردشیر

بشد پیش‏گاهش یکى مرد پیر

کجا نام آن پیر خرّاد بود

زبان و روانش پر از داد بود

چنین داد پاسخ که اى شهریار

انوشه بدى تا بود روزگار

همیشه بوى شاد و پیروز بخت

بتو شادمان کشور و تاج و تخت‏

بجایى رسیدى که مرغ و دده

زنند از پس و پیش تختت رده‏

بزرگ جهان از کران تا کران

سرافراز بر تاجور مهتران‏

که داند صفت کردن از داد تو

که داد و بزرگیست بنیاد تو

همان آفرین در فزایش کنیم

خداى جهان را نیایش کنیم‏

چو بر تخت بنشست شاه اردشیر

بشد پیش‏گاهش یکى مرد پیر

کجا نام آن پیر خرّاد بود

زبان و روانش پر از داد بود

چنین داد پاسخ که اى شهریار

انوشه بدى تا بود روزگار

همیشه بوى شاد و پیروز بخت

بتو شادمان کشور و تاج و تخت‏

بجایى رسیدى که مرغ و دده

زنند از پس و پیش تختت رده‏

بزرگ جهان از کران تا کران

سرافراز بر تاجور مهتران‏

که داند صفت کردن از داد تو

که داد و بزرگیست بنیاد تو

همان آفرین در فزایش کنیم

خداى جهان را نیایش کنیم‏

که ما زنده اندر زمان توایم

بهر کار نیکى گمان توایم‏

خریدار دیدار چهر ترا

همان خوب گفتار و مهر ترا

تو ایمن بوى کز تو ما ایمنیم

مبادا که پیمان تو بشکنیم‏

تو بستى ره بدسگالان ما

ز هند و ز چین و همالان ما

پراگنده شد غارت و جنگ و جوش

نیاید همى جوش دشمن بگوش‏

بماناد این شاه تا جاودان

همیشه سر و کار با موبدان‏

نه کس چون تو دارد ز شاهان خرد

نه اندیشه از راى تو بگذرد

پى بر فگندى بایران ز داد

که فرزند ما باشد از داد شاد

بجایى رسیدى هم اندر سخن

که نوشد ز راى تو مرد کهن‏

خردها فزون شد ز گفتار تو

جهان گشت روشن بدیدار تو

بدین انجمن هرک دارد نژاد

بتو شادمانند و ز داد شاد

توى خلعت ایزدى بخت را

کلاه و کمر بستن و تخت را

بماناد این شاه با مهر و داد

ندارد جهان چون تو خسرو بیاد

جهان یک سر از راى و ز فرّ تست

خنک آنک در سایه پرّ تست‏

همیشه سر تخت جاى تو باد

جهان زیر فرمان و راى تو باد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن