دسته‌ها
تهمورث

طهمورس‏ پادشاهى طهمورس دیوبند سى سال بود

پسر بد مر او را یکى هوشمند

گرانمایه طهمورث دیوبند

بیامد بتخت پدر بر نشست

بشاهى کمر بر میان بر ببست‏

همه موبدان را ز لشکر بخواند

بخوبى چه مایه سخنها براند

چنین گفت کامروز تخت و کلاه

مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه‏

جهان از بدیها بشویم براى

پس آنگه کنم در گهى گرد پاى‏

ز هر جاى کوته کنم دست دیو

که من بود خواهم جهان را خدیو

هر آن چیز کاندر جهان سودمند

کنم آشکارا گشایم ز بند

پس از پشت میش و بره پشم و موى

برید و برشتن نهادند روى‏