سهراب سپهری

شرق اندوه

وید

نی‌ها، همهمه‌شان می‌آید. مرغان، زمزمه ‌شان می‌آید. در باز و…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

چند

اینجاست، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من‌ها: صد…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

تراو

درآ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب «نگر»…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

پادمه

می‌رویید، در جنگل خاموشی رویا بود. شبنم‌ها بر جا بود.…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

تنها باد

سایه شدم ، و صدا کردم: کو مرز پریدن‌ها، دیدن‌ها؟…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

هلا

تنها به تماشای چه‌ای؟ بالا، گل یک روزه نور. پایین،…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

تا

بالارو، بالارو، بند نگه بشکن، وهم سیه بشکن. آمده‌ام، آمده‌ام،…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

روانه

چه گذشت؟ زنبوری پر زد. در پهنهء… وهم، این سو،…

بیشتر بخوانید »
حجم سبز

آب

آب را گل نکنیم : در فرودست انگار، کفتری می‌خورد…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

هنگامی

تاریکی، پیچک‌وار، به چپرها پیچید، به حناها،افراها. و هنوز، ما…

بیشتر بخوانید »