شعرامعاصر

زندگی نامه منوچهر آتشی

منوچهر آتشی  در ۲ مهر سال ۱۳۱۰ در بخش دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر متولد شد. او پس از این‌که دوره دانشسرای مقدماتی را در شیراز گذرانید، چندسالی به آموزگاری پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در دانشسرای عالی ، به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی رشته‌زبان و ادبیات‌انگلیسی فارغ‌التحصیل شد. وی همزمان با تدریس ، اداره ی بخش های ادبی برخی از مجلات فرهنگی و هنری را نیز بر عهده داشت

همزیستی با طبیعت بومی و بدوی جنوب ، جانمایه ی بینش شاعرانه ی آتشی است .اقلیم سوزان جنوب با ذاتی وحشی و خون گرم ، ذهن او را از تجارب حسی سرشار کرده است . اشیا و اشکال همین اقلیم غالبه در ذات شاعر درونی شده است .

آتشی با انتشار مجموعه آهنگ دیگر در سال ۱۳۳۹ خود را به عنوان شاعری نو آور ، جامعه گرا و پویا معرفی کرد . در این مجموعه نگرش غیر متعارف شاعر به ذات و هستی شعر و اشیا جلو میکند .

شعرم سرود پاک مرغان چمن نیست

تا بشکفد از لای زنبق های شاداب

یا بشکند چون ساقه های سبز و سیراب

یا چون پر فواره ریزد روی گل ها

 

خوشخوان باغ شعر من زاغ غریب است

نفرینی شعر خداوندان گفتار

فواره ی گل های من مار است و هر صبح

گلبرگ ها را می کند از زهر سرشار

 

من راندگان بارگاه شاعران را

در کلبه ی چوبین شعرم می پذیرم

افسانه می پردازم از جغد

این کوتوال قلعه ی بی برج و بارو

 

از کولیان خانه بر دوش کلاغان

گاهی که توفان می درد پرهایشان را

از خاک می گویم سخن ، از خار بدنام

با نیش های طعنه در جانش شکسته

 

از زرد می گویم سخن ، این رنگ مطرود

از گرگ این آزاده ی از بند رسته

من دیوها را می ستایم

از خوان رنگین سلیمان

 

می گریزم

من باده می نوشم به محراب معابد

من با خدایان می ستیزم

من از بهار دیگران غمگین و از پاییزشان شاد

 

من با خدای دیگران در جنگ و با شیطانشان دوست

من یار آنم که زیر آسمان کس یارشان نیست

حافظ نیم تا با سرود جاودانم

خوانند یا رقصند

 

ترکان سمرقند

ابن یمینم پنجه زن در چشم اختر

مسعود سعدم ، روزنی را آرزومندم

من آمدم تا بگذرم چون قصه ای تلخ

 

در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم

اینجا نیم تا جای کس را تنگ سازم

یا چون خداوندان بی همتای گفتار

بی مایگان را از ره تاریخ رانم

 

سعدی

بماناد

کز شعله ی نام بلندش نامها سوخت

من می روم تا شاخه ی دیگر بروید

 

هستی مرا این بخشش مردانه آموخت

ای نخل های سوخته در ریگزاران

حسرت میندوزید از دشنام هر باد

زیرا اگر در شعر حافظ گلنکردید

 

شعر من ، این ویرانه ، پرچین شما باد

ای جغد ها ،

ای زاغ ها غمگین مباشید

زیرا اگر دشنام زیبایی شما را رانده از باغ

 

و آوازتان شوم است در شعر خدایان

من قصه پرداز نفس های سیاهم

فرخنده می دانم سرود تلختان را

من آمدم تا بگذرم ، آری چنین باد

 

سعدی نیم تا بال بگشایم بر آفاق

مسععود سعدم تنگ میدان و

زمین گیر

انعام من کند است و زنجیر است و شلاق

 

 

 

بیان شعری آتشی بیانی است غنی ، نیرومند و پرتنش ، لبریز از عواطف گرم اقلیمی است .

آتشی در روز یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش بوشهر به خاک سپردند.همچنین او چند روز قبل از مرگش درمراسم چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شد.

 

زمین

به دامن بانوی آفتاب آویخته است

نمی پرسند چرا

و گالیله جان به در برده است

همه قانون ها اما

مرا از تو دور می دارند

 

و پروا نمی کنند

از ستاره بی مدار

حلال است خون کبوتر

لب باغچه به پای گل سرخ

حلال است

 

خون گل سرخ

به پای پیر سرداری ابله

بیگانه نام گل

حلال است قامت مردان

به چوبه بی جان دار

 

حلال نیست ولی

سرو سیراب بی جان دار

به آغوش زنده

 

من

زمین به دامن بانوی ‌آفتاب آویخته ست و

آفتاب به دامن بانوی کهکشان

و من

بر ابریشم خیال تو

بر گیسوان تو آویخته ام

مرا باز می دارند از تو

و پروا ندارند

 

از ستاره سرگردان بی مدار

که نظم آسمان را بر آشوبد آخر

حرام است عشق

وحلال

است دروغ

شگفتا

 

 

 

 

 

آثار :

 

آهنگ دیگر ۱۳۳۹

آواز خاک ۱۳۴۷

دیدار در فلق ۱۳۴۸

برانتهای آغاز

گزینه اشعار ۱۳۶۵

وصف گل سوری ۱۳۷۰

گندم و گیلاس ۱۳۷۰

 

 

ترجمه :

 

فانتامارا، اثر «اینیاتسیو سیلونه»

جزیره دلفین‌های آبی‌رنگ

مهاجران

دلاله

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن