منوچهر

پیروز نامه منوچهر نزد فریدون

بشاه آفریدون یکى نامه کرد

ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد

نخست از جهان آفرین کرد یاد

خداوند خوبى و پاکى و داد

سپاس از جهاندار فریادرس

نگیرد بسختى جز او دست کس

دگر آفرین بر فریدون برز

خداوند تاج و خداوند گرز

همش داد و هم دین و هم فرّهى

همش تاج و هم تخت شاهنشهى

همه راستى راست از بخت اوست

همه فرّ و زیبایى از تخت اوست

رسیدم بخوبى بتوران زمین

سپه بر کشیدیم و جستیم کین

سه جنگ گران کرده شد در سه روز

چه در شب چه در هور گیتى فروز

از ایشان شبیخون و از ما کمین

کشیدیم و جستیم هر گونه کین

بشاه آفریدون یکى نامه کرد

ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد

نخست از جهان آفرین کرد یاد

خداوند خوبى و پاکى و داد

سپاس از جهاندار فریادرس

نگیرد بسختى جز او دست کس

دگر آفرین بر فریدون برز

خداوند تاج و خداوند گرز

همش داد و هم دین و هم فرّهى

همش تاج و هم تخت شاهنشهى

همه راستى راست از بخت اوست

همه فرّ و زیبایى از تخت اوست

رسیدم بخوبى بتوران زمین

سپه بر کشیدیم و جستیم کین

سه جنگ گران کرده شد در سه روز

چه در شب چه در هور گیتى فروز

از ایشان شبیخون و از ما کمین

کشیدیم و جستیم هر گونه کین

شنیدم که ساز شبیخون گرفت

ز بیچارگى بند افسون گرفت

کمین ساختم از پس پشت اوى

نماندم بجز باد در مشت اوى

یکایک چو از جنگ برگاشت روى

پى اندر گرفتم رسیدم بدوى

بخفتانش بر نیزه بگذاشتم

بنیرو از ان زینش بر داشتم

بینداختم چون یکى اژدها

بریدم سرش از تن بى‏بها

فرستادم اینک بنزد نیا

بسازم کنون سلم را کیمیا

چنانچون سر ایرج شهریار

بتابوت زر اندر افگند خوار

بنامه درون این سخن کرد یاد

هیونى بر افگند بر سان باد

فرستاده آمد رخى پر ز شرم

دو چشم از فریدون پر از آب گرم‏

که چون برد خواهد سر شاه چین

بریده بر شاه ایران زمین‏

که فرزند گر سر بپیچد ز دین

پدر را بدو مهر افزون ز کین‏

گنه بس گران بود و پوزش نبرد

و دیگر که کین خواه او بود گرد

بیامد فرستاده شوخ‏روى

سر تور بنهاد در پیش اوى‏

فریدون همى بر منوچهر بر

یکى آفرین خواست از دادگر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *